English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
Other Matches
allied کشورهای هم پیمان
seato forces نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
rio treaty پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
developed countries کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته
advanced countries کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
brucsels treaty organization سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
developing countries کشورهای در حال رشد کشورهای در حال توسعه
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
headquarters قرارگاه
headquarter قرارگاه
subbase قرارگاه
general headquarters قرارگاه کل
settings قرارگاه
setting قرارگاه
headquarters battery اتشبار قرارگاه
posts پادگان قرارگاه
posted پادگان قرارگاه
post- پادگان قرارگاه
headquarters company گروهان قرارگاه
brigade headquarters قرارگاه تیپ
matrix or matrices قرارگاه گوهر
headquarters قرارگاه فرماندهی
central position قرارگاه مرکزی
allied headquarters قرارگاه متفقین
alternate headquarters قرارگاه یدکی
post پادگان قرارگاه
headquarters detachment قسمت قرارگاه
headquarters detachment بخش قرارگاه
hen roost قرارگاه مرغان
settings جای نگین قرارگاه
setting جای نگین قرارگاه
commands یکان قرارگاه عمده
commanded یکان قرارگاه عمده
command یکان قرارگاه عمده
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
industrial nations کشورهای صنعتی
less developed contries کشورهای کم رشد
poor countries کشورهای فقیر
developed market economy countries کشورهای مرفه
overseas کشورهای بیگانه
free world کشورهای غیرکمونیست
uncomitted countries کشورهای غیرمتعهد
international مربوط به کشورهای مختلف
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
internationals مربوط به کشورهای مختلف
backward countries کشورهای عقب مانده
the united states of america ایالات یا کشورهای متحدامریکا
federalization تشکیل کشورهای متحد
development countries کشورهای قابل توسعه
third world countries کشورهای جهان سوم
developing countries کشورهای در حال توسعه
underdeveloped countries کشورهای توسعه نیافته
The English speaking-countries. کشورهای انگلیسی زبان
retarded countries کشورهای عقب مانده
capitalist countries کشورهای سرمایه داری
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
orienting کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
organization of petroleum exporting cont سازمان کشورهای صادرکننده نفت
overseas income درامد از کشور یا کشورهای خارجی
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
OAS مخفف سازمان کشورهای امریکایی
orients کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
third world economies اقتصاد کشورهای جهان سوم
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
commonwealths کشورهای مشترک المنافع جمهور
reactions from abroad واکنش مردم در کشورهای خارجی
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
commonwealth کشورهای مشترک المنافع جمهور
commonwealth games جام کشورهای مشترک المنافع
OPEC سازمان کشورهای صادرکننده نفت
orient کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
oil rich countries کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
unicef (= united nations international یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
country file را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
developed market economy countries کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
isolationist طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
least developed countries پائین ترین کشورهای در حال توسعه
pax britannica اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
e r p جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
the big four درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
first world کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
satellites ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
satellite ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
christian era مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
dumping فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
enclave ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclaves ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
nordic council فنلاند و نروژ که هدف ان بسط همکاریهای کشورهای اسکاندیناوی درشئون مختلف است
compaction پیمان
treaties پیمان
compact پیمان
compacted پیمان
convenant پیمان
compacting پیمان
vow پیمان
treaty پیمان
allegiant هم پیمان
compacts پیمان
lague پیمان
obstriction پیمان
testament پیمان
hand پیمان
handing پیمان
troth پیمان
testaments پیمان
in league هم پیمان
covenant پیمان
deed of covenant پیمان
contract پیمان
covenants پیمان
federate هم پیمان
oaths پیمان
allied هم پیمان
ally هم پیمان
allying هم پیمان
pacts پیمان
promises پیمان
vows پیمان
promise پیمان
oath پیمان
acted پیمان
act پیمان
federates هم پیمان
federating هم پیمان
league پیمان
avows پیمان
leagues پیمان
avowing پیمان
avow پیمان
confederate هم پیمان
federated هم پیمان
confederates هم پیمان
vowing پیمان
agreement پیمان
agreements پیمان
vowed پیمان
pact پیمان
tripartite pact پیمان سه جانبه
violaor پیمان شکن
nonaligned ناهم پیمان
abjuration پیمان شکنی
locarno treaty پیمان لوکارنو
warsaw treaty پیمان ورشو
warlock پیمان شکن
accords مصالحه پیمان
offensive alliance پیمان تهاجمی
purchase notice agreements پیمان خرید
conspiring هم پیمان شدن
conspires هم پیمان شدن
accorded مصالحه پیمان
conspired هم پیمان شدن
conspire هم پیمان شدن
renewal of the convention تجدید پیمان
perfidiousness پیمان شکنی
peace pact پیمان صلح
reneger پیمان شکن
perjured پیمان شکن
to give ones faith پیمان دادن
to pawn one's word پیمان بستن
perfidy پیمان شکنی
accord مصالحه پیمان
contractor پیمان کار
dunkrik treaty پیمان دونکرک
faiths دین پیمان
contract کنترات پیمان .
contract : پیمان بستن
concord یکجوری پیمان
compacts پیمان معاهده
compacting پیمان معاهده
compacted پیمان معاهده
violation پیمان شکنی
compact پیمان معاهده
faith دین پیمان
contractors پیمان کار
handfast پیمان عروسی
affiance پیمان ازدواج
covenant پیمان بستن
abjurer or abjuror پیمان شکن
perfidious پیمان شکن
treason پیمان شکنی
written contract پیمان نامه
covenants پیمان بستن
capitulated پیمان تسلیم بستن
forswears پیمان شکنی یانقض
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com