English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
diving well قسمت عمیق استخر
Other Matches
channels قسمت عمیق اب
channeled قسمت عمیق اب
channel قسمت عمیق اب
channeling قسمت عمیق اب
channelled قسمت عمیق اب
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
pond استخر
football pools استخر
ponds استخر
reservoirs استخر
lake استخر
lakes استخر
reservoir استخر
watering place استخر
pooled استخر
pools استخر
linn استخر
lin استخر
stank استخر
swag استخر
water reservoir استخر
pool استخر
tank استخر
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
pounded استخر یا حوض اب
swimming pool استخر شنا
baths استخر عمومی
public baths استخر عمومی
wading pool استخر کودکان
swimming pools استخر شنا
swimming pool حمام [با استخر]
indoor swimming pool استخر سر پوشیده
bathhouse گرمابه [با استخر]
pounding استخر یا حوض اب
pounds استخر یا حوض اب
natatorium استخر سرپوشیده
swimming bath [British E] [old-fashioned] حمام [با استخر]
bathhouse حمام [با استخر]
natatorium استخر شنا
lough دریاچه استخر
pound استخر یا حوض اب
long course استخر 05 متر
swimming bath [British E] [old-fashioned] گرمابه [با استخر]
swimming pool گرمابه [با استخر]
sump استخر تهنشینی
sumps استخر تهنشینی
persepolitan اهل فارسه یا استخر
baths استخر شنای سرپوشیده
flip turn برگشت انتهای استخر
lap شناکردن طول استخر
inward dive شیرجه پشت به استخر
lapped شناکردن طول استخر
profound عمیق
deep عمیق
deeper عمیق
fathomless عمیق
deepest عمیق
deep rooted عمیق
dry docks استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry dock استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
depth charge خرج عمیق
deep hole drilling سوراخ عمیق
depth charges خرج عمیق
crevasse شکاف عمیق
canyon دره عمیق
profoundly بطور عمیق
deep well چاه عمیق
crevasses شکاف عمیق
midnight دل شب تاریکی عمیق
recondite عمیق پیچیده
deep drawing کشش عمیق
deep hole boring سوراخ عمیق
deep percolation نفوذ عمیق
advance cracking ترکهای عمیق
abysm بسیار عمیق
abysses بسیار عمیق
deep targets هدفهای عمیق
abyss بسیار عمیق
grand opera اپرای عمیق
deep fording عبور از اب عمیق
inhalation نفس عمیق
canyons دره عمیق
soaking pit کوره عمیق
sopor خواب عمیق
depth adjustment تنظیم عمیق
in-depth دقیق و عمیق
willie waught جرعه عمیق
pit type furnace کوره عمیق
suspiration نفس عمیق
heartstrings احساسات عمیق
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
How deep is the swimming pool ? گودی این استخر چقدر است ؟
olympic size pool اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
bathyal مربوط به دریای عمیق
deep charge خرج عمیق دریایی
steep دارای شیب عمیق
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
ravine دره تنگ و عمیق
clunks صدای عمیق و تو خالی
deep fording عبوراز پایاب عمیق
clunk صدای عمیق و تو خالی
canons دره عمیق وباریک
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
ravines دره تنگ و عمیق
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
steepest دارای شیب عمیق
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
canon دره عمیق وباریک
psychognosis مطالعه عمیق روانی
subsoil ploughing شخم گود یا عمیق
pit type furnace کوره نوع عمیق
pit furnace crane جراثقال کوره عمیق
ebb tide جریان جذر عمیق
psychognosy مطالعه عمیق روانی
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
heartstring عمیق ترین احساسات دل
suspire نفس عمیق کشیدن
subsoil شخم عمیق زدن
deep supporting fire اتش پشتیبانی عمیق
technical foul بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
deep hole drilling machine دستگاه مته سوراخ عمیق
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
plunged گودال عمیق سرازیری تند
plunges گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump تلمبه توربینی چاه عمیق
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
plunge گودال عمیق سرازیری تند
tarn دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
All members are entitled to use the swimming pool. همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
ruts جای چرخ عمیق روی شوسه
rut جای چرخ عمیق روی شوسه
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach balls توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
throttles عبور قسمت به قسمت
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
pondage گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
compartment قسمت
ratios قسمت
ratio قسمت
plank قسمت
compartments قسمت
Corp قسمت
divisions قسمت
cross section of a gravity dam قسمت
caboodle قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com