English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
task element قسمت مامور اجرای عملیات
Other Matches
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
bailiffs مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiff مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
raiding party قسمت مامور کمین
rading party قسمت مامور دستبرد
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
concept of operations روش اجرای عملیات
task forces نیروی اجرای عملیات
task force نیروی اجرای عملیات
task element عنصر اجرای عملیات
operator ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operators ترتیب اجرای عملیات ریاضی
launch اجرای حمله شروع عملیات
precedence ترتیب اجرای عملیات ریاضی
launches اجرای حمله شروع عملیات
launched اجرای حمله شروع عملیات
launching اجرای حمله شروع عملیات
delay position موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
e hour وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
force rendezvous نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
duplication check بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
operations detachment قسمت مسئول عملیات
processes برنامهای که زمان اجرای دستورات آن در CPU بیشتر از عملیات ورودی و خروجی است
process برنامهای که زمان اجرای دستورات آن در CPU بیشتر از عملیات ورودی و خروجی است
handing سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
air ground section قسمت عملیات مشترک زمینی و هوایی
operations research تحقیقات از نظر کار و عملیات یک قسمت یا دستگاه
national command یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
almena جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
chaining اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
Sound Recorder امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
statement 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
m مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
airhead operations عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
officer مامور
commissioner مامور
commissioners مامور
pursuivant مامور
agents مامور
official مامور
commissionaire مامور
commissionaires مامور
ranksman مامور صف
officers مامور
functionery مامور
bedel مامور
bedell مامور
appointed مامور
missionaries مامور
agent مامور
functionary مامور
missionary مامور
functionaries مامور
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
sergeants مامور اجرا
executioner مامور اعدام
executioners مامور اعدام
probation officer مامور نافر
censored مامور سانسور
censor مامور سانسور
emissary مامور سری
envoi مامور نماینده
emissary مامور مخفی
probation officers مامور نافر
inquisitors مامور تحقیق
officer مامور متصدی
purchasing officer مامور خرید
officers مامور متصدی
censors مامور سانسور
censoring مامور سانسور
sergeant مامور اجرا
policemen مامور پلیس
consular officer مامور کنسولی
scouts مامور اکتشاف
scouted مامور اکتشاف
scout مامور اکتشاف
paymaster مامور پرداخت
inquisitor مامور تحقیق
file clerk مامور بایگانی
investigator مامور تحقیق
waggoner مامور واگن
typographer مامور چاپخانه
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
policeman مامور پلیس
secret agents مامور مخفی
secret agent مامور مخفی
paymasters مامور پرداخت
executive bailiff مامور اجرا
tollman مامور نواقل
police officers مامور پلیس
police officer مامور پلیس
pointsman مامور راهنمائی
investigators مامور تحقیق
envoys فرستاده مامور
sergeant at arms مامور اجرا
High Commissioner مامور عالیرتبه
High Commissioners مامور عالیرتبه
send on duty مامور کردن
hangmen مامور اعدام
hangman مامور اعدام
attackman مامور حمله
assignee نماینده مامور
auditors مامور رسیدگی
bumbailiff مامور اجرا
appoint مامور کردن
appoints مامور کردن
envoys مامور نماینده
envoy فرستاده مامور
envoy مامور نماینده
bailiff مامور اجرا
on sentry مامور نگهبانی
communicants مامور ابلاغ
custom assersor مامور گمرک
counterspy مامور ضد جاسوسی
customs appraisor مامور گمرک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com