English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to come to the fore قسمت مهم درکاری داشتن
Other Matches
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
sink or swim <idiom> افت وخیز درکاری داشتن
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
on the house <idiom> مجاز درکاری
to p with a task درکاری پشت کارداشتن
to be to blame for something مقصر درکاری بودن
to make a hand of anything درکاری کامیاب شدن
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
duumvirate اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
fillbelly کسیکه درکاری حریص باشد
To put obstacles in the way. سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
gallio ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
feck قسمت
rashers قسمت
rasher قسمت
grist قسمت
divisions قسمت
agencies قسمت
section قسمت
percentage قسمت
percentages قسمت
component قسمت
segments قسمت
components قسمت
arm قسمت
unit قسمت
agency قسمت
caboodle قسمت
batches قسمت
cross section of a gravity dam قسمت
canto قسمت
compartmental قسمت قسمت
cantos قسمت
batch قسمت
department قسمت
units قسمت
data division قسمت
division قسمت
piecemeal قسمت به قسمت
portion قسمت
segment قسمت
departments قسمت
portions قسمت
Corp قسمت
in sections قسمت قسمت
ratio قسمت
ratios قسمت
snick قسمت
detachments قسمت
part قسمت
compartment قسمت
sect قسمت
detachment قسمت
in part در یک قسمت
compartments قسمت
plank قسمت
it fell to my lot to go قسمت
underfoot قسمت کف پا
kismet قسمت
internode قسمت
head stall قسمت سر
instalments قسمت
partition قسمت
sects قسمت
partitions قسمت
instalment قسمت
installments قسمت
pieces قسمت
piece قسمت
sections قسمت
dole قسمت
party قسمت
bachelor quarters قسمت مجردی
subactivity قسمت جزء
ashi noko قسمت داخلی کف پا
staddle قسمت تحتانی
medical department قسمت بهداری
service department قسمت خدمات
submultiple خارج قسمت
linear portion قسمت خطی
artillery corps قسمت توپخانه
signal corps قسمت مخابرات
key facility قسمت مهم
flat قسمت پهن
titbit قسمت لذیذغذا
standing part قسمت ایستا
sales department قسمت فروش
running part قسمت رونده
advance point قسمت سر جلودار
advance party قسمت پیشرو
advance detachment قسمت سرجلودار
advance detachment قسمت پیشرو
administration building قسمت اداری
active installation قسمت فعال
purchasing department قسمت خرید
active federal service قسمت کادر
actine قسمت خارجی
moiety قسمت مساوی
naval establishment قسمت دریایی
northwards قسمت شمالی
pouf قسمت پف کردن
operating agency قسمت اجرایی
personnel section قسمت پرسنلی
purchasing office قسمت خرید
advance point قسمت نوک
chapter قسمت باب
retraining command قسمت ندامتگاه
medical service قسمت بهداری
sale department قسمت فروش
reconnaissance party قسمت شناسایی
men's apartments قسمت مردانه
middle part قسمت میانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com