Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English
Persian
ford
قسمت کم عمق رودخانهای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد
forded
قسمت کم عمق رودخانهای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد
fords
قسمت کم عمق رودخانهای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد
Other Matches
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
riverine
داخل رودخانهای یا ساحل رودخانهای
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
at any price
بهر قسمت که باشد
concertina fold
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
dag
قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد
primes
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
Could we have a table in the non-smoking section?
آیا ممکن است میز ما در قسمت غیر سیگاری ها باشد؟
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
toxoplasmosis
عفونت انگلی پستانداران وپرندگان وانسان
linear
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
fluvial
رودخانهای
rever
شط رودخانهای
riverain
رودخانهای
fluviatile
رودخانهای
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
riverine
رودخانهای رودمانند
subcritical flow
جریان رودخانهای
fluviatic
پیداشده رودخانه رودخانهای
mine sweeper inshore
مین روب رودخانهای
niagara nexus
رودخانهای درامریکای شمالی
niagaranexus
رودخانهای درامریکای شمالی
waterways
راه ابی مسیردریایی و رودخانهای
waterway
راه ابی مسیردریایی و رودخانهای
tidal river
رودخانهای که اب دریادرنزدیکی دهانه ان طغیان میکند
an open river
رودخانهای که یخ نبسته و برای گذرکردن ازاد است
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
shoulders
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
piloting
ناوبری در کنار ساحل ناوبری ساحلی و رودخانهای
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
expedient
<adj.>
مناسب
shapeable
مناسب
appropriate
<adj.>
مناسب
infelicitous
نا مناسب
irrelative
نا مناسب
incompetent
نا مناسب
relevant
مناسب
becoming
مناسب
oportuneness
مناسب
semblable
مناسب
optimum
مناسب
vantage
مناسب
fittest
مناسب
fits
مناسب
in point
مناسب
idoneous
مناسب
habile
مناسب
adequate
<adj.>
مناسب
useful
<adj.>
مناسب
close fit
مناسب
appropriate
[to]
<adj.>
مناسب
[به]
condign
مناسب
congurous
مناسب
euqal
مناسب
apposite
مناسب
fit
مناسب
acceptable
<adj.>
مناسب
proper
مناسب
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
مناسب
functional
<adj.>
مناسب
practical
<adj.>
مناسب
purpose-built
<adj.>
مناسب
adaptations
مناسب
adaptation
مناسب
purposeful
<adj.>
مناسب
fitting
مناسب
purposive
<adj.>
مناسب
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
مناسب
valuable
<adj.>
مناسب
accurate
[correct]
<adj.>
مناسب
good
[sufficient]
<adj.>
مناسب
satisfactory
<adj.>
مناسب
true
<adj.>
مناسب
real
<adj.>
مناسب
sufficient
<adj.>
مناسب
proper
<adj.>
مناسب
advantageous
<adj.>
مناسب
beneficial
<adj.>
مناسب
handy
[useful]
<adj.>
مناسب
exact
<adj.>
مناسب
helpful
<adj.>
مناسب
serviceable
<adj.>
مناسب
utilitarian
[useful]
<adj.>
مناسب
correct
<adj.>
مناسب
applicatory
<adj.>
مناسب
handy
<adj.>
مناسب
adaption
مناسب
tailored
مناسب
by fits and starts
مناسب
assorted
مناسب
pertain
مناسب
accomodating
مناسب
sufficing
<adj.>
مناسب
pertained
مناسب
convenient
<adj.>
مناسب
suitable
<adj.>
مناسب
pertains
مناسب
practicable
<adj.>
مناسب
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
fit
درخور مناسب
efficiently
به یک روش مناسب
the proper time to do a thing
موقع مناسب
appropriates
درخور مناسب
suitable conditions
شرایط مناسب
fittest
درخور مناسب
topicality
حالت مناسب
appropriated
درخور مناسب
fits
درخور مناسب
appropriate
درخور مناسب
it is unsuitable
مناسب نیست
accommodating
منزل مناسب
adaptable
مناسب سازوار
indispose
نا مناسب کردن
opportune
درخور مناسب
expedient
مناسب تهورامیز
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
appropriately
بطور مناسب
appropriating
درخور مناسب
opportuneness
مورد مناسب
long
مناسب بودن
materials
اصولی مناسب
material
اصولی مناسب
prompt deployment
گسترش مناسب
proportional spacing
فضادهی مناسب
long-
مناسب بودن
longed
مناسب بودن
wintery
مناسب زمستان
adequate
بسنده مناسب
apt
مناسب شایسته
shapable
مناسب موزون
longs
مناسب بودن
pull the plug
<idiom>
شغل مناسب
moderating
میانه رو مناسب
longest
مناسب بودن
longer
مناسب بودن
expedients
مناسب تهورامیز
goodness of fit
برازش مناسب
seem
مناسب بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com