Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
mechanism
قطعه ماشینی
mechanisms
قطعه ماشینی
Other Matches
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
fragment
قطعه قطعه کردن
fragmenting
قطعه قطعه کردن
fragments
قطعه قطعه کردن
fritter
قطعه قطعه کردن
segment
قطعه قطعه کردن
fragmentation
قطعه قطعه شدن
fritters
قطعه قطعه کردن
sectional
قطعه قطعه بخشی
segments
قطعه قطعه کردن
mainland
قطعه اصلی قطعه
mechanical
ماشینی
mechanician
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanized
ماشینی
machine made
ماشینی
automaton
ادم ماشینی
machine tools
ابزار ماشینی
manipulator
دست ماشینی
power saw
اره ماشینی
automatons
ادم ماشینی
octane
سوخت ماشینی
machine tool
ابزار ماشینی
robot
ادم ماشینی
artificial intelligence
هوش ماشینی
robots
ادم ماشینی
mechnical
ماشینی صنعتی
mechanized data
دادههای ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
machine shop tool
ابزار ماشینی
drill press vise
گیره ماشینی
machine ringing
زنگ ماشینی
tufted rugs
فرش ماشینی
mechanized
ماشینی شده
lawn sprinkler
اب پاش ماشینی
mechanization
ماشینی کردن
machine welding
جوشکاری ماشینی
mechanical welding
جوشکاری ماشینی
mechanical translation
ترجمه ماشینی
machinery steel
فولاد ماشینی
mass production
تولید ماشینی
mechanical language
زبان ماشینی
mechanical translator
مترجم ماشینی
mechanical production
تولید ماشینی
factory rugs
فرش ماشینی
mechanistic theory
نظریه ماشینی نگری
crosscut saw
اره گرد ماشینی
gynoid
نوع زن ادم ماشینی
automation
ماشینی شدن تولید
machinery castings
ریخته گری ماشینی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
businesses
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
clocks
ماشینی که زمان را نشان میدهد
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
droid
یک ادم ماشینی شبیه انسان
winepress
ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
ingrain
فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
barker
کارگر یا ماشینی که پوست میکند
bordering machine
ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
automation
افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
pulsator
ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
appliance
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
appliances
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
badge reader
ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
caloric engine
ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
to crap out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
manifolder
ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
manifold writer
ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
perforator
ماشینی که روی کاغذ سوراخها را پانج میکند
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
DDC
ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
reperforator
ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
CNC
ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
wiretapper
جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
power loom
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
ball and socket joint
[مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
burster
ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
cams
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
robotics
زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است
dnc
Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
cam
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
anatomize
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
reperforator
ماشینی که نوار کاغذی را سوراخ میکند ارسال کننده نوارپانچ شده متصل به هم
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
slewing
سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
magnetic tape
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است
magnetic tapes
ماشینی که سیگنالهای ذخیره شده روی نوار مغناطیسی را می خواند و به صورت الکترونیکی تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل فهم است
blocs
قطعه
fragments
قطعه
tracts
قطعه
tract
قطعه
bloc
قطعه
plot
قطعه
plots
قطعه
plotted
قطعه
goblets
قطعه
section
قطعه
goblet
قطعه
chunks
قطعه
extent
قطعه
nugget
قطعه
chunk
قطعه
plank
قطعه
pane
قطعه
segment
قطعه
stretches
قطعه
stretched
قطعه
fragmenting
قطعه
blocked
قطعه
sections
قطعه
stretch
قطعه
member
قطعه
piece
قطعه
members
قطعه
fragment
قطعه
pieces
قطعه
block
قطعه
segments
قطعه
blocks
قطعه
very large scale integration
قطعه
snippy
قطعه
part
قطعه
scale
قطعه
smidgeon
قطعه
panes
قطعه
segmental
قطعه قطعه
wodge
قطعه
trilobation
سه قطعه
wodges
قطعه
small scale integration
قطعه
smidgin
قطعه
smidgen
قطعه
component
قطعه
components
قطعه
morceau
قطعه
internode
قطعه
lobe
قطعه
line segment
قطعه خط
panel
قطعه
slabs
قطعه
slab
قطعه
nuggets
قطعه
item
قطعه
copyslip
قطعه
doit
قطعه
items
قطعه
lobes
قطعه
panels
قطعه
snipped
قطعه
calligraph
قطعه
snip
قطعه
snipping
قطعه
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
dabs
قطعه تکه
handsets
تلفن در یک قطعه
handset
تلفن در یک قطعه
dab
قطعه تکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com