English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
Search result with all words
handfast پیمان عروسی
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
Other Matches
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
brucsels treaty organization سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
espousal عروسی
nuptial عروسی
wedding عروسی
spousal عروسی
hymen عروسی
nuptials عروسی
bridal عروسی
marriages عروسی
hymens عروسی
matrimony عروسی
weddings عروسی
marriage عروسی
wedlock عروسی
the nuptial day روز عروسی
bridal جشن عروسی
wedding جشن عروسی
to chang one's condition عروسی کردن
weddings جشن عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
wed عروسی کردن با
marries عروسی کردن
marriage جشن عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
hedge marriage عروسی زیرجلی
nuptial نکاحی عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
mismarriage عروسی ناجور
internuptial وابسته به عروسی
marriageable درخور عروسی
marriage preparations تدارکات عروسی
to get married عروسی کردن
marriages جشن عروسی
nuptials نکاحی عروسی
to change ones condition عروسی کردن
marry عروسی کردن
nuptial ceremonies ایین عروسی
digamy عروسی دوباره
get marriage عروسی کردن
anniversaries جشن سالیانه عروسی
espouse عروسی کردن نامزدکردن
married عروسی کرده متاهل
anniversary جشن سالیانه عروسی
espoused عروسی کردن نامزدکردن
espouses عروسی کردن نامزدکردن
espousing عروسی کردن نامزدکردن
remarry دوباره عروسی کردن
remarries دوباره عروسی کردن
remarried دوباره عروسی کردن
trigmous سه بار عروسی کرده
hymen خدای عروسی ونکاح
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
spousal زفاف وابسته به عروسی
hymens خدای عروسی ونکاح
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
marriage lines گواهی نامه عروسی
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
genial bed رختخواب یافراش عروسی
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
consummating انجام دادن عروسی کردن
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
consummated انجام دادن عروسی کردن
consummates انجام دادن عروسی کردن
consummate انجام دادن عروسی کردن
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
agreements پیمان
agreement پیمان
lague پیمان
pacts پیمان
in league هم پیمان
treaty پیمان
compaction پیمان
treaties پیمان
convenant پیمان
obstriction پیمان
deed of covenant پیمان
allegiant هم پیمان
handing پیمان
compacted پیمان
compacting پیمان
compacts پیمان
vow پیمان
vowed پیمان
vowing پیمان
vows پیمان
promise پیمان
compact پیمان
testament پیمان
testaments پیمان
covenant پیمان
covenants پیمان
hand پیمان
contract پیمان
promises پیمان
federates هم پیمان
federating هم پیمان
league پیمان
leagues پیمان
confederate هم پیمان
confederates هم پیمان
act پیمان
acted پیمان
oath پیمان
oaths پیمان
ally هم پیمان
allying هم پیمان
pact پیمان
federated هم پیمان
federate هم پیمان
avow پیمان
avowing پیمان
avows پیمان
allied هم پیمان
troth پیمان
written contract پیمان نامه
to give ones faith پیمان دادن
nonaligned ناهم پیمان
to pawn one's word پیمان بستن
perfidy پیمان شکنی
perfidiousness پیمان شکنی
peace pact پیمان صلح
tripartite pact پیمان سه جانبه
purchase notice agreements پیمان خرید
offensive alliance پیمان تهاجمی
reneger پیمان شکن
renewal of the convention تجدید پیمان
violaor پیمان شکن
warlock پیمان شکن
warsaw treaty پیمان ورشو
abjurer or abjuror پیمان شکن
violation پیمان شکنی
compact پیمان معاهده
conspiring هم پیمان شدن
affiance پیمان ازدواج
conspired هم پیمان شدن
faith دین پیمان
faiths دین پیمان
allied کشورهای هم پیمان
conspire هم پیمان شدن
perfidious پیمان شکن
concord یکجوری پیمان
perjured پیمان شکن
compacted پیمان معاهده
abjuration پیمان شکنی
treason پیمان شکنی
conspires هم پیمان شدن
locarno treaty پیمان لوکارنو
accord مصالحه پیمان
accorded مصالحه پیمان
accords مصالحه پیمان
covenant پیمان بستن
covenants پیمان بستن
contract کنترات پیمان .
dunkrik treaty پیمان دونکرک
contract : پیمان بستن
compacting پیمان معاهده
compacts پیمان معاهده
contractors پیمان کار
contractor پیمان کار
capitulates پیمان تسلیم بستن
to pledge one's word قول یا پیمان دادن
capitulating پیمان تسلیم بستن
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
to keep to one's word درست پیمان بودن
convention پیمان نامه انجمن
Bilateral contract. پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
forswear پیمان شکنی یانقض
forswearing پیمان شکنی یانقض
adhesion الحاق دولتی به یک پیمان
alliance پیمان بین دول
alliances پیمان بین دول
forswears پیمان شکنی یانقض
treaties قرارداد پیمان نظامی
capitulate پیمان تسلیم بستن
forswore پیمان شکنی کرد
conventions پیمان نامه انجمن
to forswear oneself پیمان شکنی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com