English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
declared value قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
Other Matches
assessments تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessment تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessments تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessment تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
advalorem tax مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
cadastral surveys عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
issue price قیمت اعلام شده
declared value قیمت اعلام شده
authentication system سیستم تعیین و اعلام نشانی
assessments تعیین مالیات
assessment تعیین مالیات
request for quotation تقاضا برای اعلام قیمت
appraisals تعیین قیمت
price determination تعیین قیمت
appraisal تعیین قیمت
appraisal تعیین قیمت کردن
appraisals تعیین قیمت کردن
administered price قیمت تعیین شده
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
hard sectored دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
batch costing تعیین قیمت سفارش کالا
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
appraising تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
collusion برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
quantity theory of money نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
timing disc علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
loss leader بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
cost records مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
knot ratio نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
ability to pay principle of taxation اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
remission of taxes صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
excise مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
assessment ممیزی مالیات وضع مالیات
assessments ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
levy مالیات بندی مالیات
levies اخذ مالیات مالیات
levied اخذ مالیات مالیات
levied مالیات بندی مالیات
levy اخذ مالیات مالیات
levies مالیات بندی مالیات
taxation مالیات بندی مالیات
levying مالیات بندی مالیات
levying اخذ مالیات مالیات
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
regressive income tax مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
purpose of the dam منظور از سد
intention منظور
view منظور
meanings منظور
prick منظور
intentions منظور
pricked منظور
pricking منظور
purposeless بی منظور
aim منظور
pricks منظور
aims منظور
aimed منظور
scope منظور
viewing منظور
objectless بی منظور
views منظور
sake منظور
viewed منظور
with a view to به منظور
with the intention of به منظور
purpose منظور
meaning منظور
purposes منظور
with the view of به منظور
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
allocates منظور کردن
scope منظور مفاد
for publicity purposes به منظور تبلیغ
to make allowance منظور کردن
intention قصد و منظور
provided <adj.> <past-p.> منظور شده
intent معنی منظور
scope منظور از عملیات
whereto بچه منظور
whereunto بچه منظور
intentions قصد و منظور
allocating منظور کردن
objectives منظور ازعملیات
get at <idiom> منظور داشتن
objective منظور ازعملیات
appropriated <adj.> <past-p.> منظور شده
to what purpose برای چه منظور
objective هدف منظور
laid on <past-p.> منظور شده
allocate منظور کردن
objectives هدف منظور
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
adhoc تنها به این منظور
self-defeating علیه منظور خود
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
self defeating علیه منظور خود
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
(can't) make head nor tail of something <idiom> فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
to mean منظور [داشتن] این است
malingering تعارض به منظور فرار ازخدمت
to mean to do something منظور انجام کاری را داشتن
paper gold منظور حق برداشت مخصوص است
clearance sales فروش به منظور تصفیه حراج
What does it exactly mean? منظور از این دقیقا چه است؟
clearance sale فروش به منظور تصفیه حراج
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
bridgeware برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
scope طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
capitalized expense در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
priming پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
replevin طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
radical economists منظور گروهی ازاقتصاددانان کلاسیک مانندمالتوس و مارکس میباشد
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
drain joints فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
bayed حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
retrofit بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
juck work کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
kuomintang حزب ناسیونالیست چین که در سال 1981 به منظور مبارزات ضداستعماری شد
bay حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
bagger my neihbour trade palicy سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
combination توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
special contracts منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
suck wheels رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
superscripsit بسته نرم افزاری که به منظور پردازش کلمه درسیستمهای ریزکامپیوتر بکارمی رود
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
promulgator اعلام
intimations اعلام
meld اعلام
predication اعلام
Annunciation اعلام
declaration اعلام
declarations اعلام
enunciation اعلام
enouncement اعلام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com