Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English
Persian
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
Other Matches
flow
سلیس بودن
flowed
سلیس بودن
flows
سلیس بودن
fill up
لبریز کردن
becomes
مناسب بودن تحویل یافتن
become
مناسب بودن تحویل یافتن
subtend
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
floods
طغیان کردن
to flow over
طغیان کردن
flooded
طغیان کردن
overflow
طغیان کردن
overflowed
طغیان کردن
arise
طغیان کردن
overflows
طغیان کردن
arising
طغیان کردن
arises
طغیان کردن
flood
طغیان کردن
muitiny
فتنه طغیان کردن
revolt
شورش کردن طغیان
uprise
طغیان کردن ببالارفتن
revolts
شورش کردن طغیان
rises
از خواب برخاستن طغیان کردن
rise
از خواب برخاستن طغیان کردن
to fly off
شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
revolts
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolt
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
rebels
شورش کردن طغیان کردن
rebelled
شورش کردن طغیان کردن
rebelling
شورش کردن طغیان کردن
rebel
شورش کردن طغیان کردن
easiest
سلیس
liquids
سلیس
fluent
سلیس
smoothest
سلیس
liquid
سلیس
easier
سلیس
flowing
سلیس
easy
سلیس
pellucid
سلیس
smoothed
سلیس
smooths
سلیس
smooth
سلیس
voluble
سلیس
glib
سلیس
yield point
حد سیلان
silicon hydride
سیلان
liquid limit
حد سیلان
flow
سیلان
flowed
سیلان
silane
سیلان
flows
سیلان
stream
سیلان
current
سیلان
runoff
سیلان
currents
سیلان
streams
سیلان
streamed
سیلان
flux
سیلان
stylistics
سلیس نگاری
florid
سلیس وشیوا
easy style
سبک سلیس
versatile
روان سلیس
liquids
روان سلیس
liquid
روان سلیس
ease of style
سبک سلیس
ptyalism
سیلان بزاق
ceylon
سراندیب سیلان
jujube
سیلان سیلانک
energy flow
سیلان انرژی
pour point
نقطه سیلان
fluxing power
قدرت سیلان
stream of consciousness
سیلان ذهن
electron flow
سیلان الکترون ها
electron current
سیلان الکترونها
smooth
نرم روان سلیس
smoothest
نرم روان سلیس
smooths
نرم روان سلیس
smoothed
نرم روان سلیس
melanite
حجر سیلان سیاه
awash
لبریز
flown
لبریز
brimful
لبریز
topful
لبریز
flushing
لبریز
flush
لبریز
f. to the brim
لبریز
full
پر لبریز
fullest
پر لبریز
topfull
لبریز
flushes
لبریز
overflowing
لبریز
overflow dam
سد لبریز
replete
لبریز
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
leucorrhoea
جریان سفید سیلان ابیض
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
overruns
اب لبریز شده
largest
درشت لبریز
overflows
لبریز شدن
overrun
اب لبریز شده
overrunning
اب لبریز شده
full up
پر- مملو - لبریز
overflowed
لبریز شدن
large
درشت لبریز
larger
درشت لبریز
overflow
لبریز شدن
profuse
ساری لبریز
slop
لبریز شدن
slopping
لبریز شدن
run over
لبریز شدن
over flow
لبریز شدن
nov overflow dam
سد غیر لبریز
slopped
لبریز شدن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
loris
دونوع بوزینه تنبل سیلان وهندوستان
garnet
حجر سیلان نوعی لولا یا مفصل
garnets
حجر سیلان نوعی لولا یا مفصل
spindrift
موج لبریز دریا
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
My patience has run out (is exhausted).
کاسه صبرم لبریز است
My patience is exhausted ( worn out ) .
کاسه صبرم لبریز شده
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
palmyra
یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
meets
: برخورد کردن یافتن
meet
: برخورد کردن یافتن
supercharge
لبریز شدن نیروی برق بیش از اندازه رساندن به
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
mend
رفو کردن بهبودی یافتن
migrating
سیر کردن انتقال یافتن
mended
رفو کردن بهبودی یافتن
gain
کسب کردن باز یافتن
gained
کسب کردن باز یافتن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
transfuse
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
migrates
سیر کردن انتقال یافتن
exchanging
عوض کردن تسعیر یافتن
strengthens
تقویت یافتن تحکیم کردن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
strengthened
تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthen
تقویت یافتن تحکیم کردن
improved
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanges
عوض کردن تسعیر یافتن
migrated
سیر کردن انتقال یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
gains
کسب کردن باز یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
migrate
سیر کردن انتقال یافتن
exchange
عوض کردن تسعیر یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
improves
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
mends
رفو کردن بهبودی یافتن
exchanged
عوض کردن تسعیر یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
channel capacity
حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
extend
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extends
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extending
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck
سعی کردن برای تفوق یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
rebels
طغیان گر
flooded
طغیان
floods
طغیان
overflows
طغیان
flooding
طغیان اب
overflowed
طغیان
overflow
طغیان
flood waters
{pl}
طغیان آب
floodwaters
{pl}
طغیان آب
outburst
طغیان
deluge
طغیان آب
freshet
[high water]
طغیان آب
outbreaks
طغیان
outbreak
طغیان
flood
طغیان
outbursts
طغیان
high water
طغیان اب
rebelled
طغیان گر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com