| Total search result: 216 (3 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| type front |
ماشین تایپ به جلو |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| Teletype |
ماشین تحریر راه دور تله تایپ |
| Teletypes |
ماشین تحریر راه دور تله تایپ |
| teleprinter |
تله تایپ ماشین ثبت مخابرات تلگرافی دور نویس |
| teleprinters |
تله تایپ ماشین ثبت مخابرات تلگرافی دور نویس |
| carriage |
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند |
| carriages |
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند |
key |
کلیدی که نشانه گر یا نوک چاپ را به ابتدای خط بعد روی صفحه یا ماشین تایپ یا چاپگر می برد |
| upper case |
حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند |
| end |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
| ended |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
| ends |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
| letter quality printing |
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط |
| letter quality printing |
خصوصیت برخی چاپگرهای matria-dot که حروف با کیفیت یکسان با ماشین تایپ را با نقاط بسیار نزدیک به هم تامین میکند |
| qwerty |
صفحه کلید زبان انگلیسی برای ماشین تایپ کامپیوتر که خط اول حروف شامل QWGRTY است |
| tabulator |
بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد |
| Other Matches |
|
| teleprint |
کلید تایپ تله تایپ |
| teleprint |
تایپ کننده تله تایپ |
| self binder |
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی |
| universal |
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است |
| The letter is well typed . |
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر ) |
| channel type |
کانال تایپ |
| tty |
تله تایپ |
| overtype mode |
تایپ رویهم |
| Teletypes |
تله تایپ |
| Teletype |
تله تایپ |
| teletypewriter |
تله تایپ |
| teleprocessing |
دستگاه تایپ تلگرافی |
| type bar printer |
چاپگر میلهای تایپ |
| teletype display |
نمایش تله تایپ |
| teletype exchange |
مرکز تله تایپ |
| radioteletype |
بی سیم تله تایپ |
| machinist |
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست |
| machinists |
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست |
| teletype display |
نمایش تایپ راه دور |
| teletypewriter |
دستگاه تایپ مخابرات تلگرافی |
| overtype mode |
حالت تایپ روی مطلب |
| typeover mode |
حالت تایپ روی مطلب |
| type front |
نوعی روش تایپ کردن نامه ها |
| to make a typo [American E] |
اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن] |
| way station |
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی |
| to make a typing error [mistake] |
اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن] |
| twx |
Service TeletypewriterExchange امکان تبادل تله تایپ |
| to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] |
اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن] |
| teleprocessing |
تایپ کردن مکالمات تلگرافی به طور کشف |
| cybernetics |
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان |
| compensation trading |
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید |
| finished |
متنی که تایپ شده و آماده چاپ گرفتن است |
| cdc |
یک کد دو یا سه کاراکتری است که در سیستم تله تایپ بکارمی رود |
| entering |
عمل تایپ داده یا نوشتن موضوعات روی یک رکورد |
| audio-typist |
کسی که مطالبرا در حین دیکته شدن تایپ میکند |
| call directing code |
یک کد دو یا سه کاراکتری است که در سیستم تله تایپ بکارمی رود |
| bench lathe |
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود |
| machine |
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین |
| machines |
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین |
| machined |
ماشین کردن با ماشین رفتن |
| machined |
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین |
| machine |
ماشین کردن با ماشین رفتن |
| machines |
ماشین کردن با ماشین رفتن |
| microwriter |
صفحه کلید و نمایش قابل حمل برای تایپ در حین سفر |
| keystroke |
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ |
| fax |
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد |
| cross compiler |
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد |
| faxed |
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد |
| faxing |
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد |
| faxes |
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد |
| disassembler |
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند |
| insertion point |
نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود |
| double column vertical boring mill |
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی |
| spacing impulse |
نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است |
| assembled |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
| assemble |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
| assembles |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
| assembler |
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم |
| dos |
نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است |
| wordprocessing |
استفاده از کامپیوتر برای تایپ , ویرایش و خروجی متن , صورت نامه , برچسب لیست , آدرس و... |
| printnow letter.doc |
DOS یا 2/OS به جای علامت 1% نام فایلی را که تایپ شده است قرار میدهدو DOC.LETTER را روی چاپگر چاپ میکند |
| verification |
بررسی تایپ صحیح داده یا سمت ارسال داده ازیک رسانه به دیگری |
| clean |
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است |
| cleaned |
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است |
| cleanest |
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است |
| cleans |
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است |
| bureaus |
ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است |
| bureau |
ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است |
| the machine is in operation |
ماشین در گردش است ماشین دایر است |
| digital computer |
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی |
| automated teller machine |
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار |
| d.c. machine |
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم |
| pages |
وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند |
| paged |
وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند |
images |
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند |
| page |
وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند |
image |
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند |
| kludge |
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود |
| kluge |
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود |
service |
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد |
| typeover |
توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب |
| wimp |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
| serviced |
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد |
| wimps |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
Jacquard loom |
ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.] |
| tabulates |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
| tabulate |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
| tabulated |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
| worded |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| word wrap |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| wraparound |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| telnet |
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند |
word |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| machanist |
ماشین چی |
| plants |
ماشین |
| plant |
ماشین |
| apparatus |
ماشین |
| runners |
ماشین چی |
| motors |
ماشین |
| wheels |
رل ماشین |
wheel |
رل ماشین |
| gins |
ماشین |
| mill |
ماشین |
| gin |
ماشین |
| mills |
ماشین |
| motored |
ماشین |
| motor- |
ماشین |
| motor |
ماشین |
| freeze-up |
ماشین |
| engine |
ماشین |
| mechanisms |
ماشین |
| pressman |
ماشین چی |
| automatons |
ماشین |
| pressmen |
ماشین چی |
| machined |
ماشین |
| automaton |
ماشین |
| mechanism |
ماشین |
| machines |
ماشین |
runner |
ماشین چی |
| machine |
ماشین |
| wheeling |
رل ماشین |
| treadle |
رکاب ماشین |
| reaping machine |
ماشین درو |
| paper mill |
ماشین کاغذسازی |
| knitting machines |
ماشین کش بافی |
| machine run |
رانش ماشین |
| machine oil |
روغن ماشین |
| treadles |
رکاب ماشین |
| seaming machine |
ماشین درزگیری |
| scouring machine |
ماشین سایش |
| machine operator |
اپراتور ماشین |
| sand dredger |
ماشین حفار |
| router |
ماشین فرز |
| scouring machine |
ماشین سمباده |
| road transport vehicle |
ماشین باری |
| machine learning |
فراگیری ماشین |
| clipper |
ماشین موزنی |
| machine operating |
عملکرد ماشین |
| pile driving appartus |
ماشین شمعکوبی |
| reeling machine |
ماشین نخ پیچی |
| machine operator |
کارگردان ماشین |
| machine operator |
متصدی ماشین |
| open machine |
ماشین باز |
| machine time |
وقت ماشین |
| machine word |
کلمه ماشین |
| buffer |
ماشین لرزنده |
| milling machine |
ماشین فرز |
| milling machine |
ماشین تراش |
| machinelike |
ماشین وار |
| printed |
ماشین کردن |
| prints |
ماشین کردن |
| punching machine |
ماشین سوراخکن |
| machinist's mate |
ماشین کار |
| metal cutting tool |
ماشین ابزار |
| automobile |
ماشین خودرو |
| machine run |
اجرای ماشین |
| print |
ماشین کردن |
| millwright |
ماشین ساز |
| adders |
ماشین جمع |
| adder |
ماشین جمع |
| printer machine |
ماشین چاپ |
| planing machine |
ماشین کندگی |
| autos |
ماشین سواری |
| object machine |
ماشین مقصود |
| mimeograph |
ماشین تکثیر |
| auto |
ماشین سواری |
| machinist's mate |
ماشین ساز |
| power shovel |
ماشین خاک کش |
| typewriter |
ماشین تحریر |
| typewriters |
ماشین تحریر |
| machine oriented |
ماشین گرا |
| automobiles |
ماشین خودرو |
| machine code |
دستورالعملهای ماشین |
| computers |
ماشین متفکر |
| computers |
ماشین حساب |
| computers |
ماشین الکترونیکی |
| dump car |
ماشین شهرداری |
| dry dredger |
ماشین حفار |
| donkey engine |
ماشین بخارکوچک |
| ditcher |
ماشین نهر کن |
| dish washer |
ماشین طرفشویی |
| typing |
ماشین نویسی |
| commutator machine |
ماشین کموتاتودار |
| commutating machine |
ماشین جابجاگری |
| computer |
ماشین الکترونیکی |
| computer |
ماشین حساب |
| computer |
ماشین متفکر |
| frictional machine |
ماشین مالشی |
| cash register |
ماشین صندوقداری |
| cash registers |
ماشین صندوقداری |
| enginery |
ماشین الات |
| engine order |
دستور ماشین |
| engine man |
ماشین کار |
| electrostatic machine |
ماشین الکتروستاتیکی |
| electric machine |
ماشین الکتریکی |
| edging machine |
ماشین لب خم کنی |
| chief engineer |
مدیر ماشین |
| chess machine |
ماشین شطرنج |
| acyclic machine |
ماشین تک قطب |
| unipolar machine |
ماشین تک قطب |