English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
synchronous machine ماشین همزمان
Other Matches
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
contemporaries همزمان
contemporary همزمان
proportional همزمان
simultaneous همزمان
concurrent همزمان
synchronic همزمان
parallel همزمان
paralleled همزمان
synchronous همزمان
parallels همزمان
isochronous همزمان
isochrone همزمان
parallelled همزمان
coincidentally همزمان
synchronizer همزمان گر
paralleling همزمان
simultaneously همزمان
parallelling همزمان
synchronous admittance گذرایی همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
synchronising همزمان کردن
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronize همزمان کردن
synchronises همزمان کردن
synchronizing همزمان سازی
synchronizes همزمان کردن
synchronised همزمان کردن
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous motor موتور همزمان
concurrently اجرای همزمان
concurrent همرو همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
synchroscope همزمان نما
synchronous network شبکه همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
selsyn موتور همزمان
concurrent operation عملکرد همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
concurrent reinforcement تقویت همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
synchronization همزمان سازی
synchrinized همزمان بودن
concurrent training اموزش همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
synchronic همگاه همزمان
concentred elimination حذف همزمان
coincides همزمان بودن
concentred reaction واکنش همزمان
coincide همزمان بودن
concurrent execution اجرای همزمان
coincided همزمان بودن
simultaneity همزمانی همزمان
synchronized sweep روبش همزمان
coinciding همزمان بودن
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
parallel که همزمان ارسال شود
parallel که همزمان ارسال می شوند
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
held ball گرفتن همزمان توپ
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
compatability قابلیت کار همزمان
paralleling که همزمان ارسال شود
synchronizer دستگاه همزمان کننده
paralleled که همزمان ارسال شود
parallelled که همزمان ارسال می شوند
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
parallelling که همزمان ارسال شود
parallelling که همزمان ارسال می شوند
synchronizing signal پیام همزمان ساز
parallels که همزمان ارسال شود
parallels که همزمان ارسال می شوند
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
parallelled که همزمان ارسال شود
paralleled که همزمان ارسال می شوند
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
paralleling که همزمان ارسال می شوند
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
bursts پیام همزمان ساز رنگ
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
burst پیام همزمان ساز رنگ
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
macs کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
paralleled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
paralleling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
mac کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
parallelling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
Glasgow School [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
multitasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
clocking روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com