English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
lifeguard مامور نجات غریق
lifeguards مامور نجات غریق
Other Matches
lifebuoys کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد
lifebuoy کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد
lifesaving نجات غریق
lifeguards نجات غریق
lifeguard نجات غریق
resuscitation نجات غریق
lifesaving وسیله نجات غریق
life vest لباس نجات غریق
life belt کمربند نجات غریق
life belt لاستیک نجات غریق
life buoy حلقه نجات غریق
lifeguards نجات غریق محافظ شخصی
lifesaver عضودسته نجات غریق وامثال ان
lifeguard نجات غریق محافظ شخصی
life raft قایق چوبی [برای نجات غریق]
life preserver وسیله نجارت غریق وغیره اسباب نجات
life preservers وسیله نجارت غریق وغیره اسباب نجات
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
liveries نجات
liberation نجات
life vest کت نجات
escape line خط نجات
life jacket کت نجات
salvation نجات
livery نجات
safety نجات
rescue نجات
rescued نجات
rescues نجات
rescuing نجات
survive نجات دادن
plane guard ناو نجات
life jacket جلیقه نجات
deliver نجات دادن
delivers نجات دادن
surviving نجات دادن
survived نجات دادن
plane guard ناوگارد نجات
survives نجات دادن
survivors نجات یافتگان
lifebelts کمربند نجات
lifebelt کمربند نجات
survival pack بسته نجات
safety belts کمربند نجات
safety belt کمربند نجات
survival suit لباس نجات
redeliver از نو نجات دادن
rescue basket زنبیل نجات
rescue operation عملیات نجات
salvable نجات یافتنی
salvageable قابل نجات
saviours نجات دهنده
saviour نجات دهنده
recovers نجات دادن
recovering نجات دادن
recover نجات دادن
refugee relief نجات پناهندگان
parachuting چتر نجات
parachutes چتر نجات
life boad قایق نجات
parachuted چتر نجات
parachute چتر نجات
savior نجات دهنده
lifeboats قایق نجات
salvation سبب نجات
life line طناب نجات
life line بند نجات
life net تور نجات
life raft قایق نجات
life vest جلیقه نجات
lifeboat قایق نجات
stole جلیقه نجات
life buoy بویه نجات
life buoy حلقه نجات
life belt کمربند نجات
save نجات دروازه
saved نجات دروازه
life boat کرجی نجات
saves نجات دروازه
fire escape نردبان نجات
fire escapes نردبان نجات
lifeguard submarine زیردریایی نجات
liferaft شناوه نجات
deep submergence زیردریایی نجات
crash boat قایق نجات
parachut چتر نجات
safety boat قایق نجات
life float قایق نجات
breeches buoy بویه نجات
lifeguard گارد نجات دریایی
lifeguards گارد نجات دریایی
helicopter rescue strop کمربند نجات هلیکوپتر
pararaft وسایل نجات چتربازی
rescue and assistance عملیات نجات و مددکاری
soteriology مبحث نجات رستگاری
search and rescue عملیات تجسس و نجات
mae west جلیقه نجات فشاری
lifesaving نجات دهنده زندگی
lifesaver نجات دهنده زندگانی
helicopter rescue net تور نجات هلیکوپتر
liferaft قایق نجات لاستیکی
fire and rescue نجات و اطفای حریق
salvage از خطرنابودی نجات دادن
salvaged از خطرنابودی نجات دادن
paradrop بارریزی باچتر نجات
rescue chamber اطاقک نجات زیردریایی
salvaging از خطرنابودی نجات دادن
survivors نجات یافتگان از مرگ
pararescue team تیم تجسس و نجات
salvages از خطرنابودی نجات دادن
ranksman مامور صف
officer مامور
officers مامور
bedel مامور
official مامور
functionary مامور
commissioner مامور
functionery مامور
commissioners مامور
functionaries مامور
agent مامور
agents مامور
appointed مامور
missionaries مامور
commissionaires مامور
bedell مامور
commissionaire مامور
missionary مامور
pursuivant مامور
fire and rescue عملیات نجات و اطفای حریق
life line طناب وصل به حلقه نجات
save one's neck/skin <idiom> نجات خوداز خطر ومشکل
helicopter double rescue harness کمربند نجات دو نفره هلیکوپتر
lifelines طناب یارسن نجات غواص
lifeline طناب یارسن نجات غواص
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
saved نجات دادن پس انداز کردن
redeemers رهایی بخش نجات دهنده
salvages اموال نجات یافته از خطر
salvaged اموال نجات یافته از خطر
salvage اموال نجات یافته از خطر
unsaved محفوظ نشده نجات نیافته
redeemer رهایی بخش نجات دهنده
saves نجات دادن پس انداز کردن
salvaging اموال نجات یافته از خطر
save نجات دادن پس انداز کردن
assignee نماینده مامور
pointsman مامور راهنمائی
customs appraisor مامور گمرک
customs officer مامور گمرک
bailiffs مامور اجرا
envoys فرستاده مامور
diplomatic agent مامور سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
bailiff مامور اجرا
envoi مامور نماینده
custom assersor مامور گمرک
attackman مامور حمله
policemen مامور پلیس
on sentry مامور نگهبانی
policeman مامور پلیس
sergeant مامور اجرا
bumbailiff مامور اجرا
mole مامور مخفی
sergeants مامور اجرا
consular officer مامور کنسولی
counterspy مامور ضد جاسوسی
defector in place مامور مخفی
censor مامور سانسور
paymasters مامور پرداخت
paymaster مامور پرداخت
lictor مامور اجرا
censors مامور سانسور
censoring مامور سانسور
executioner مامور اعدام
scout مامور اکتشاف
envoys مامور نماینده
executive bailiff مامور اجرا
envoy فرستاده مامور
file clerk مامور بایگانی
envoy مامور نماینده
appoints مامور کردن
appoint مامور کردن
auditors مامور رسیدگی
auditor مامور رسیدگی
probation officers مامور نافر
probation officer مامور نافر
executioners مامور اعدام
censored مامور سانسور
tollman مامور نواقل
High Commissioners مامور عالیرتبه
communicant مامور ابلاغ
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
typographer مامور چاپخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com