English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
airsick مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
Other Matches
carsick مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
indisposition بهم خوردگی مزاج
indispositions بهم خوردگی مزاج
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
cataleptic مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
hair crack شکاف خوردگی ترک خوردگی
inflight reliability تامین هواپیما در حین پرواز امنیت پرواز
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
runway راه پرواز باند پرواز
runways راه پرواز باند پرواز
sortie پرواز یک هواپیما یایک پرواز
sorties پرواز یک هواپیما یایک پرواز
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
stricken مبتلا
given مبتلا
mangy مبتلا به جرب
giddy مبتلا به دوار سر
unhinged مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
amnesiac مبتلا به فراموشی
tuberculate مبتلا بمرض سل
glandered مبتلا به مشمشه
constipated مبتلا بهیبوست
colicky مبتلا بهقولنج
allergic مبتلا به آلرژی
mangey مبتلا به جرب
hemophilic مبتلا به هموفیلی
mangey مبتلا به گری
rheumaticky مبتلا بهرماتیسم
varicose مبتلا به واریس
mangy مبتلا به گری
infecting مبتلا و دچارکردن
afflicting مبتلا کردن
leper مبتلا به جذام
lepers مبتلا به جذام
meningitic مبتلا به مننژیت
gangrenous مبتلا به قانقاریا
infects مبتلا و دچارکردن
afflict مبتلا کردن
infect مبتلا و دچارکردن
afflicts مبتلا کردن
amnesic مبتلا به فراموشی
bronchitic مبتلا به برنشیت
septicaemic مبتلا بگند خونی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
greensick مبتلا به یرقان سفید
greensick مبتلا به یرقان ابیض
bleeder مبتلا به خون روش
rheumatic ادم مبتلا بدردمفاصل
bleeders مبتلا به خون روش
arthritic مبتلا به اماس مفصل
plaguer مبتلا به طاعون کننده
pleuritic مبتلا به ذات الجنب
liverish مبتلا به مرض جگر
schizophrenics مبتلا بجنون جوانی
stenosed مبتلا به تنگی نفس
spastic مبتلا به فلج تشنجی
spastics مبتلا به فلج تشنجی
psychopath مبتلا بامراض روانی
psychopaths مبتلا بامراض روانی
shell-shocked موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
leukotic مبتلا به مرض لوسمی
gapy مبتلا به دهن دره
schizophrenic مبتلا بجنون جوانی
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
cachectic مبتلا بسوء هاضمه وضعف
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
hyperope مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetics مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
diabetic مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
schizoid مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
kidneys مزاج
blood مزاج
kidney مزاج
temperaments مزاج
disposition مزاج
temperament مزاج
agoraphobic شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
corrsion خوردگی
abrasion خوردگی
abrasions خوردگی
chafing خوردگی
chafes خوردگی
corrosion خوردگی
wear خوردگی
chafe خوردگی
erosion خوردگی
erosion-corrosion خوردگی
wears خوردگی
d. constitution ضعف مزاج
tetchyŠetc تند مزاج
brainish اتشی مزاج
temperamentally تند مزاج
constriction قبض مزاج
flightiness تلون مزاج
cyclothyme دمدمی مزاج
constrictions قبض مزاج
capriciousness تلون مزاج
choleric سودایی مزاج
phlegmy بلغمی مزاج
fiery اتشی مزاج
lax لینت مزاج
fickleness تلون مزاج
temperamental تند مزاج
queazy لطیف مزاج
crabbed تند مزاج
bilious سودایی مزاج
hot blooded اتشی مزاج
hot-blooded اتشی مزاج
bilious صفرایی مزاج
phlegmatic temperament مزاج بلغمی
spleenful اتش مزاج
atrabilious سست مزاج
wholesome خوش مزاج
hot liver مزاج شهوانی
irascible اتشی مزاج
hottest تند مزاج
good health صحت مزاج
whim تلون مزاج
whims تلون مزاج
vigorous health مزاج قوی
iracund اتش مزاج
whimseys تلون مزاج
whimsies تلون مزاج
whimsy تلون مزاج
queasy لطیف مزاج
hotter تند مزاج
phlegmatic بلغمی مزاج
hotheaded تند مزاج
had health علت مزاج
quick tempered تند مزاج
acidulent تند مزاج
passionate اتشی مزاج
tetchy تند مزاج
health سلامت مزاج
hot تند مزاج
hot-headed آتشی مزاج
fitfulness تلون مزاج
inflight phase مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
beacon flight پرواز با کمک برج مراقبت پرواز با استفاده از کمک برج
rick پیچ خوردگی
indisposedness بهم خوردگی
twists پیچ خوردگی
folium چین خوردگی
ricking پیچ خوردگی
ricks پیچ خوردگی
twist پیچ خوردگی
twisting پیچ خوردگی
muss بهم خوردگی
cracking ترک خوردگی
induration پینه خوردگی
disbandment برهم خوردگی
shrinkage چروک خوردگی
turmoil بهم خوردگی
kink پیچ خوردگی
galvanic corrosion خوردگی گالوانیکی
collission بهم خوردگی
fissuration ترک خوردگی
erosion corrosion خوردگی- فرسودگی
ricked پیچ خوردگی
electrolytic corrosion خوردگی الکترولیتی
corrosive action اثر خوردگی
electrochemical corrosion خوردگی الکتروشیمیایی
graphitic corrosion خوردگی گرافیتی
cancellation قلم خوردگی
inurement پینه خوردگی
intercrystalline corrosion خوردگی کریستالی
backfall زمین خوردگی
fraction ترک خوردگی
wrinkle چین خوردگی
torsion پیچ خوردگی
rancidity باد خوردگی
folding چین خوردگی
vermiculation کرم خوردگی
pliature چین خوردگی
queasiness بهم خوردگی
crossing out قلم خوردگی
rugosity چروک خوردگی
fractions ترک خوردگی
wrinkles چین خوردگی
screws پیچ خوردگی
screw پیچ خوردگی
surface corrosion خوردگی سطحی
uneasiness بهم خوردگی
wrinkling چین خوردگی
ruga تاب خوردگی
sanguine temperament مزاج خونی یا دموی
biliousness مزاج صفرائی یاسودائی
pipping اختلال مزاج خال
pipped اختلال مزاج خال
to re establish ons's health تقویت مزاج کردن
to establish one's health تقویت مزاج کردن
whigmaleery تلون مزاج وهم
temper مخلوط کردن مزاج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com