English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
intuitive مبنی بردرک یا انتقال مستقیم
Other Matches
dma انتقال مستقیم به حافظه
demands انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demanded انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
justification انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justifications انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
reposing upon مبنی بر
expressive of مبنی بر
based مبنی
based on مبنی بر
bassedon or basedupon مبنی بر
denoting مبنی بر
nonary مبنی بر عد د نه
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
visitorial مبنی بر سرکشی
licentious مبنی بر هرزگی
abstentious مبنی برپرهیزکاری
usurious مبنی بررباخواری
empiric مبنی بر تجربه
castigatory مبنی برتنبیه
dualistic مبنی برخداشناس
equivocatory مبنی برایهام
polytheistic مبنی بر شرک
euphuistic مبنی برتصنع
ill-advised مبنی بر بی اطلاعی
egotistic مبنی بر خودپسندی
misogynic مبنی بربیزاری از زن
suppositional مبنی بر فرض
monometallic مبنی بر یک فلز
octonal مبنی برهشت
octonary مبنی برهشت
paraphrastic مبنی برتفسیر
selectively مبنی بر انتخاب
selective مبنی بر انتخاب
purposive مبنی برمنظور
sophistic مبنی بر مغالطه
mediatorial مبنی بر میانجیگری
theorematic مبنی بر قاعده
matricidal مبنی بر مادرکشی
ill advised مبنی بر بی اطلاعی
polytheeistic مبنی بر شرک
prophetic مبنی بر پیشگویی
fratricidal مبنی بربرادرکشی
geomantic مبنی بر رمل
impostrous مبنی بر شیادی
to the effect that مبنی براینکه
observational مبنی بر مشاهده
causal مبنی بر سبب
inversive مبنی بر قلب
irreverential مبنی بر بی حرمتی
revocatory مبنی بر فسخ
condolatory مبنی برهمدردی
deprecative مبنی بربیمیلی
heretical مبنی برفساد
investigative مبنی بر رسیدگی
documentary مبنی بر مدرک یا سند
negotiatory مبنی بر معامله یا گفتگو
individualistic مبنی بر استقلال تکی
insinuative مبنی بر خود شیرینی
pantheistic مبنی بر وحدت وجود
cavilling مبنی برخرده گیری
historic معروف مبنی بر تاریخ
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
elenctic مبنی برتکذیب منطقی
negatory مبنی بر نفی یا انکار
procrastinatory مبنی برمسامحه یاتعلل
a posteriori مبنی بر تجربه و مشاهده
polygamic مبنی بر تعدد ازواج
documentaries مبنی بر مدرک یا سند
investigatory تحقیقی مبنی بر رسیدگی
phonologic مبنی بر صدا شناسی
sensuous مبنی بر لذات جسمانی
sensuously مبنی بر لذات جسمانی
documental مبنی برمدرک یاسند
precrastinative مبنی بر مسامحه یا تعلل
well intentioned مبنی بر نیت خوب
papistic مبنی برپاپ پرستی
oblatory مبنی بر نذر یا هدیه
in perspective مبنی براصول منافرومرایا
irrepentant مبنی بر عدم پشیمانی
resumptive مبنی برادامه یاتجدید
retrocessive مبنی برواگذاری ثانوی
skepsisŠskepticŠetc فلسفه مبنی برتردید
rose coloured مبنی برخوش بینی
royalistic مبنی برسلطنت خواهی
deliberative مبنی بر تامل و مشاوره
commutative مبنی بر تبدیل یامبادله
compatriotic مبنی برهم میهنی
scepsis فلسفه مبنی برتردید
egoistic مبنی بر اثصول خودپرستی
inquisitorial مبنی بربازجویی زیاد
appreciative مبنی بر قدردانی قدرشناس
rationalistic مبنی براصالت عقل
rationalistic مبنی براستدلال عقلی
orthoepic مبنی بر درست خوانی
soritical مبنی برقیام مسلسل
illusional مبنی باشتباه بینائی
censorial مبنی بر بازرسی مطبوعات و
acclamatory مبنی برهلهله و تحسین
naturalistic مبنی بر طبیعت بازی
appreciatively مبنی بر قدردانی قدرشناس
petitory مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
imperialistic مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
pluviometric مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
atheistical مبنی برانکار هستی خدا
slaughterous مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
pre-emptive عمل مبنی بر اخذ شفعه
doctrinal عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
evidentiary مبنی برمدرک مدرک دار
traditional مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
humoristic مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی
renunciatory مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
iconoclastic مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
euphonical مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
renunciative مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
plebiscitary وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
empircism روش و فرضیهای که مبنی برتجربه و ازمایش باشد
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
deistical مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
communalistic مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها
traditinal مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
revisional مبنی برتجدید نظر یا تجدید چاپ تازه
prefectorial مبنی براموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یا مبصران
deistic مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
prefectoral مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
autonomy خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
internationalism روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
righted مستقیم
straight line مستقیم
beeline خط مستقیم
straight line خط مستقیم
leveled مستقیم
straightish مستقیم
levels مستقیم
first-hand مستقیم
attributive مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
levelled مستقیم
straight line code کد مستقیم
direct <adj.> مستقیم
level مستقیم
directs مستقیم
straightest مستقیم
right مستقیم
righting مستقیم
upstanding مستقیم
bee line خط مستقیم
on line مستقیم
straight مستقیم
directed مستقیم
firsthand مستقیم
straighter مستقیم
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
petrographic وابسته به شرح سنگ ها مبنی بر شرح احجاز
direct observation دیدبانی مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
straight line دارای خط مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com