English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
commit متعهدبانجام امری نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
Other Matches
to commit yourself to do something خود را به انجام امری متعهد نمودن
to engage yourself to do something خود را به انجام امری متعهد نمودن
magistral امری
imperative امری
imperatives امری
fiats امری
fiat امری
jussive حالت امری
jussive کلمهء امری
imperative statement حکم امری
factual حقیقت امری
factually حقیقت امری
nonfeasance قصور در انجام امری
whipping boy وجه المصالحه امری
prolepsis تقدیم یا تقدم امری
betoken دلالت کردن بر دال بر امری
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
precognition الهام قبل ازوقوع امری
postulancy کاندید نامزد انجام امری
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
bring about سبب وقوع امری شدن
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
that is a thing این امری است علیحده
to make inquires into a matter در امری تحقیقات بعمل اوردن
to evolve a fact چگونگی امری را فاهر کردن
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
hindsight درک یا فهم امری که واقع شده
to regard something as a matter of course چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
remainder حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
seems نمودن
seemed نمودن
dost نمودن
show نمودن
showŠetc نمودن
seem نمودن
animadvert نمودن
dont نمودن
animalize نمودن
abstracting نمودن
abstract نمودن
showed نمودن
shows نمودن
to gain any ones ear نمودن
abstracts نمودن
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
sketches رسم نمودن
curtail مختصر نمودن
installs منصوب نمودن
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
impeaching احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeached احضار نمودن
impeach احضار نمودن
installing منصوب نمودن
abate رفع نمودن
abated رفع نمودن
abates رفع نمودن
install منصوب نمودن
abating رفع نمودن
curtailed مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
double مضاعف نمودن
sketched رسم نمودن
acquitting نمودن برائت
acquits نمودن برائت
acquit نمودن برائت
sending ارسال نمودن
sketch رسم نمودن
doubled up مضاعف نمودن
dusk تاریک نمودن
send ارسال نمودن
sends ارسال نمودن
accommodate تطبیق نمودن
affixing اضافه نمودن
accommodated تطبیق نمودن
accommodates تطبیق نمودن
doubled مضاعف نمودن
curtails مختصر نمودن
indorsation تصویب نمودن
plot رسم نمودن
plots رسم نمودن
plotted رسم نمودن
account محاسبه نمودن
fill up خاکریزی نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
sum خلاصه نمودن
sums خلاصه نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
instal منصوب نمودن
adjust تصفیه نمودن
adjust تسویه نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
stock piling ذخیره نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
sorting مرتب نمودن
waive اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
numeralization عددی نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
standardised استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
dissociate تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
dissociating تفکیک نمودن
cater فراهم نمودن
catered فراهم نمودن
arraign احضار نمودن
catering فراهم نمودن
authorise مجاز نمودن
anneal بادوام نمودن
friend یاری نمودن
imprisons حبس نمودن
caters فراهم نمودن
friends یاری نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
standardizing استاندارد نمودن
mirroring معکوس نمودن
imprison حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
pontify خودرا مقدس نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
bestialize جانور خوی نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
cornering the market قبضه نمودن بازار
sign a waiver قبول اغماض نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
receipt اعلام وصول نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
rebuild تجدید بنا نمودن
index اندکس فهرست نمودن
bashing دست پاچه نمودن
bashes دست پاچه نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
bashed دست پاچه نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
bash دست پاچه نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
indexes اندکس فهرست نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
decipher کشف رمز نمودن
hedges کسب مصونیت نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
depose عزل نمودن خلع کردن
comparmentalize به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
brassage هزینه مشکوک نمودن شمش
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
depone عزل نمودن گواهی دادن
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
texture دارای بافت ویژهای نمودن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
japanize بسبک ژاپونی تزئین نمودن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
textures دارای بافت ویژهای نمودن
condition شرط نمودن شایسته کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com