English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English Persian
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objecting متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
Other Matches
expert system سیستم خبره
expert support system سیستم خبره
hill climbing روش رسیدن به هدف در سیستم خبره
environments متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environment متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
inference مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inferences مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
variable recoil سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
deny access جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
assigning 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assigns 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assigned 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assign 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
run اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
blessed folder در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
peripheral که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
judged خبره
judges خبره
judge خبره
Maven خبره
judging خبره
connoisseur خبره
connoisseurs خبره
au fait خبره
proficient خبره
experts خبره
expert خبره
integrated نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
critics کارشناس خبره
expert اهل خبره
expert witness شاهد خبره
chartered accountant حسابدار خبره
experts اهل خبره
sophisticated خبره وماهر
critic کارشناس خبره
skillful weaver بافنده ماهر و خبره
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
skilled witness کارشناس اهل خبره
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
gourmet خبره خوراک شراب شناس
specialist خبره در یک موپوع مط العه خاص
specialists خبره در یک موپوع مط العه خاص
specializing مط العه و خبره بودن در یک موضوع
gourmets خبره خوراک شراب شناس
oologist خبره در تخم پرنده شناسی
expertism تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
specialises مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specialising مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specialize مط العه و خبره بودن در یک موضوع
specializes مط العه و خبره بودن در یک موضوع
knowledge طراحی و نوشتن سیستمهای کامپیوتر خبره
knowledge دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
predicated تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicate تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicating تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicates تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
standby سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
policonic projection سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
bifuel propulsion سیستم خروج گاز با فشارحاصله از دو نوع سوخت سیستم جت دو سوختی
coupling نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
desk accessory در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
native کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
natives کامپایلری که کد تولید میکند که روی سیستم مشابه سیستم جاری اجرا میشود.
chcp در سیستم عاملهای OS \ MS DOS دستور سیستم که صفحه کد مورد استفاده را بیان میکند
download فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
design phase فرایند توسعه یک سیستم اطلاعاتی براساس نیازمندیهای سیستم از قبل تاسیس شده
demands نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
ES IS سیستم نهایی به سیستم میانی استاندار پروتکل OIS برای اینکه به کامپیوترهای میزبان
tar سیستم فشرده سازی فایل روی کامپیوتر که سیستم عامل Unix را اجرا میکند
demand نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demanded نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
diabatic process پوسهای در یک سیستم ترمودینامیک که در ان انتقال انرژی بین داخل و خارج سیستم صورت میگیرد
three phase four wire system سیستم سه فازه باسیم نقطه ستاره سیستم چهارسیمه
standbys سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
automatic levelling سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
standby سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
system diagnostics امکانات عیب شناسی سیستم تشخیص خرابی سیستم
building block principle طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
bridge سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
mttf متوسط مدت زمانی که در ان سیستم یا مولفه سیستم بدون خطا کار کندFailure To Time ean
bridged سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridges سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
off load انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
failures بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
desktop در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
failure بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
lambert projection سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
expansion card کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
warm boot شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
testimonies دلیل
testimony دلیل
argument دلیل
reasonless بی دلیل
demonstrations دلیل
demonstration دلیل
symptoms دلیل
proofs دلیل
argumentum دلیل
proof دلیل
sake دلیل
expessive دلیل
reasoning دلیل
reasons دلیل
uncaused بی دلیل
evidence دلیل
disproof دلیل رد
symptom دلیل
earnest دلیل
rationale دلیل
reason دلیل
arguments دلیل
rebutting evidence رد دلیل
on the ground of به دلیل
link encryption خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
clear proof دلیل واضح
demonstrated دلیل اوردن
anabsurd arument دلیل نامعقول
demonstrate دلیل اوردن
clear evidence دلیل واضح
proof of debt دلیل طلب
documentary evidence دلیل کتبی
document in proof دلیل مستند
proof of laziness دلیل تنبلی
justifiable reason دلیل موجه
sole argument دلیل منحصربفرد
sole argument تنها دلیل
justification دلیل اوری
justifications دلیل اوری
mainspring دلیل اصلی
rationalization دلیل تراشی
written evidence دلیل کتبی
rebutting evidence دلیل معارض
symptoms اثر دلیل
symptom اثر دلیل
conclusive evidence دلیل قاطع
hereat باین دلیل
because of بدین دلیل
sign of weakness دلیل ضعف
unreasonable بی دلیل زورگو
floorer دلیل قاطع
song and dance <idiom> دلیل آوردن
A telling reason . دلیل گویا
sole argument یگانه دلیل
ratiocinate دلیل اوردن
comeback دلیل قانونی
in no case به هیچ دلیل
demonstrates دلیل اوردن
demonstrating دلیل اوردن
evidence of conformity دلیل مطابقت
comebacks دلیل قانونی
for reasons به چندین دلیل
presentation of evidance ابراز دلیل
oral evidence دلیل شفاهی
preservation of evidence تامین دلیل
as a result of this <adv.> به این دلیل
in this vein <adv.> به این دلیل
for that reason <adv.> به این دلیل
in this wise <adv.> به این دلیل
in this manner <adv.> به این دلیل
in consequence <adv.> به این دلیل
for this reason <adv.> به این دلیل
in this sense <adv.> به این دلیل
in so far <adv.> به این دلیل
by implication <adv.> به این دلیل
on no account به هیچ دلیل
objecting دلیل اوردن
objected دلیل اوردن
onus probandi بار دلیل
object دلیل اوردن
indirect objects دلیل اوردن
direct objects دلیل اوردن
afortiori با دلیل قویتر
muniment of title دلیل سمت
as a result <adv.> به این دلیل
the reason why دلیل اینکه
therefore <adv.> به این دلیل
muniment of title دلیل مالکیت
in this respect <adv.> به این دلیل
consequently <adv.> به این دلیل
as a consequence <adv.> به این دلیل
objects دلیل اوردن
in this way <adv.> به این دلیل
thus [therefore] <adv.> به این دلیل
insofar <adv.> به این دلیل
hence <adv.> به این دلیل
agument دلیل حجت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com