English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
expansive متمایل به توسعه
Other Matches
developments رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhance در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
development رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhancing در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhances در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
characteristics of underdeveloping مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
outreach توسعه یافتن توسعه
minded متمایل
oriented متمایل به
propense متمایل
swept متمایل
avid متمایل
amenable متمایل
inclinatory متمایل
inclinable متمایل
partial متمایل به
prone متمایل
runny متمایل بدویدن
trepan متمایل شدن
likes متمایل به تساوی
biassed متمایل بیکسو
apt متمایل اماده
like متمایل به تساوی
greenish متمایل به سبز
liked متمایل به تساوی
swimmy متمایل بگیجی
tendentious متمایل متوجه
cephalad متمایل بطرف سر
contractive متمایل به انقباض
incline متمایل کردن
inclines متمایل شدن
fain متمایل بخشنودی
longish متمایل به درازی
inclines متمایل کردن
downward متمایل بپایین
dancy متمایل به رقص
dermotropic متمایل به پوست
yellowy متمایل به زردی
grayish متمایل به خاکستری
fattish متمایل به چاق
incline متمایل شدن
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
bossiness متمایل به ریاست مابی
bossy متمایل به ریاست مابی
gravitated متمایل شدن بطرف
gravitates متمایل شدن بطرف
gravitate متمایل شدن بطرف
suicidal وابسته یا متمایل به خودکشی
gravitating متمایل شدن بطرف
pneumotropic متمایل به نسج ریوی
adaxial متمایل بطرف محور
cephalad متمایل بطرف راس
forward slope شیب متمایل به جلو
deasil متمایل بطرف راست
pruplish متمایل به رنگ ارغوانی
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
neologian متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
sway متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
coral pink رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
biases بیک طرف متمایل کردن
sways متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
bias بیک طرف متمایل کردن
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
lie over بتاخیر افتادن متمایل شدن
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
lopsided متمایل بیک طرف بی قرینه
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
fullwrite professional یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
enlarged توسعه
enlargement توسعه
enlargements توسعه
upgrowth توسعه
promotion توسعه
stop go policy توسعه
promotions توسعه
delelopment توسعه
outspread توسعه
enlarges توسعه
enlarging توسعه
increments توسعه
enlarge توسعه
amplification توسعه
increment توسعه
developments توسعه
spreads توسعه
spread توسعه
expansion توسعه
development توسعه
extension توسعه
extensions توسعه
extending توسعه دادن
underdeveloped توسعه نیافته
regional development توسعه ناحیهای
expanded , capacity توسعه فرفیت
expandability قابلیت توسعه
increases توسعه دادن
research and development تحقیق و توسعه
expandsionism توسعه طلبی
anti development policy سیاست ضد توسعه
rural development توسعه روستائی
self development توسعه نفس
regional development توسعه منطقهای
expansion گسترش توسعه
extensible توسعه پذیر
export promotion توسعه صادرات
social development توسعه اجتماعی
extend توسعه دادن
exepandable قابل توسعه
phasess of development مراحل توسعه
cultural development توسعه فرهنگی
extensibility توسعه پذیری
pattern of development الگوی توسعه
path of expansion مسیر توسعه
open out توسعه دادن
development policy سیاست توسعه
monetary expansion توسعه پولی
development bank بانک توسعه
spread توسعه دادن
development time زمان توسعه
spreads توسعه دادن
amplification توسعه تقویت
historical development توسعه تاریخی
developement توسعه دادن
increscent زیادی توسعه
economic development توسعه اقتصادی
progation توسعه تکثیر
internal development توسعه داخلی
development tools ابزار توسعه
pole of development قطب توسعه
combat development توسعه رزمی
development plan برنامه توسعه
boom توسعه عظیم
enlarges توسعه دادن
urban renewal توسعه شهری
enlarging توسعه دادن
enrich توسعه دادن
enriches توسعه دادن
enriching توسعه دادن
uneven development توسعه نامتوازن
underdevelopment توسعه نیافتگی
under development دردست توسعه
to open out توسعه دادن
enlarged توسعه دادن
boom توسعه یافتن
boomed توسعه عظیم
boomed توسعه یافتن
booming توسعه عظیم
booming توسعه یافتن
booms توسعه عظیم
extendable توسعه پذیر
enlarge توسعه دادن
booms توسعه یافتن
to unfold توسعه دادن
expanse بسط و توسعه
expansionist توسعه طلبی
develops توسعه دادن
expanses بسط و توسعه
technical development توسعه فنی
expansionism توسعه طلبی
extends توسعه دادن
promoting توسعه دادن
promotes توسعه دادن
promote توسعه دادن
increase توسعه دادن
promoted توسعه دادن
develop توسعه دادن
increased توسعه دادن
inextension عدم امتداد یا توسعه
regress بازگشت [به حالت کم توسعه]
to grow [into] توسعه دادن وضعیت [به]
to spread [across] [over] توسعه یافتن [سرتاسر]
software development توسعه نرم افزاری
to develop [into] توسعه دادن وضعیت [به]
extensible language زبان توسعه پذیر
research and development تحقیق و توسعه یا بهبودوسایل
top down development توسعه از بالا به پایین
program development tools ابزار توسعه برنامه
underdeveloped area منطقه توسعه نیافته
underdeveloped nations ملل توسعه نیافته
step backwards بازگشت [به حالت کم توسعه]
outstretch توسعه دادن بسط
regression برگشت [به حالت کم توسعه]
pullulate اغاز توسعه نهادن
well development توسعه و شستشوی چاه
step backwards برگشت [به حالت کم توسعه]
microcomputer development system سیستم توسعه ریزکامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com