Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
English
Persian
canon
مجموعه کتب قانون گزاری کردن
canons
مجموعه کتب قانون گزاری کردن
Other Matches
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
to give thanks
سپاس گزاری کردن تشکرکردن
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
subset
مجموعه کوچک داده ها که خود بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند
scrapbooks
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbook
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
restatement of the law
مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
universal
مجموعه کامل عناصر که یک مجموعه قوانین تشکیل میدهد
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
complainingly
باگله گزاری
role playing
نقش گزاری
wire service
خبر گزاری
wire services
خبر گزاری
obsequies
ختم گزاری
devoir
حرمت گزاری
role enactment
نقش گزاری
Thanksgiving
شکر گزاری
role-playing
نقش گزاری
burster block
مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
improvisation
نقش گزاری ارتجالی
hypnodrama
نقش گزاری هیپنوتیسمی
psychodrama
نقش گزاری روانی
matter of
موجبات گله گزاری
sociodrama
نقش گزاری اجتماعی
character set
دخشگان مجموعه دخشه ها مجموعه کاراکترها
longitudinal reinforcement
[فولاد گزاری طولی در بتن]
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canon
قانون کلی قانون شرع
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
fielded
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
cisc
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
break the law
نقض قانون کردن
codify
قانون وضع کردن
To break the law (rules , regulations).
قانون شکنی کردن
codifies
قانون وضع کردن
legislated
قانون وضع کردن
legislating
قانون وضع کردن
legislates
قانون وضع کردن
offend against the law
از قانون تخلف کردن
offend against the law
تخطی کردن از قانون
legislate
قانون وضع کردن
codifying
قانون وضع کردن
grammars
امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
grammar
امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
rehyphenation
تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
to stay something
موقتا معلق کردن
[قانون]
to rule on something
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
governmentalize
پیرو و تابع قانون کردن
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to lay down the law
از پیش خود قانون وضع کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
normalizes
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalised
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalising
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
normalises
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
normalize
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
disafforest
ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disforest
ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
Omerta
[قانون یا کودی که شخص را از حرف زدن و فاش کردن اطلاعت باز میدارد]
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
cable assembly
مجموعه کابل و پیچ مجموعه کابل
gynoecium
مجموعه الت مادگی گل مجموعه مادگی
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
declaratory statute
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
linkages
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkage
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
repertory
مجموعه
setting up
مجموعه
assortments
مجموعه
set
مجموعه
bundling
مجموعه
bundle
مجموعه
sets
مجموعه
assortment
مجموعه
combination
مجموعه
yardage
مجموعه
aggregates
مجموعه
bundles
مجموعه
series
مجموعه
aggregate
مجموعه
batch
مجموعه
batches
یک مجموعه
assemblies
مجموعه
repertoire
مجموعه
caboodle
مجموعه
batch
یک مجموعه
batches
مجموعه
post-
مجموعه پستی
system
مجموعه سازمان
null set
مجموعه تهی
posted
مجموعه پستی
post
مجموعه پستی
nomenclature
مجموعه لغات
library
مجموعه فایل ها
posts
مجموعه پستی
end product
مجموعه قطعات
null set
مجموعه پوچ
nomanclature
مجموعه اصطلاحات
data set
مجموعه داده ها
regular set
مجموعه منظم
use case
مجموعه ای از رویدادها
systems
مجموعه سازمان
code
مجموعه قوانین
mail application programming interface
مجموعه استانداردها
igniter train
مجموعه چاشنی
subset
زیر مجموعه
style sheet
مجموعه تعاریف
library routine
روال مجموعه ها
omnium gatherum
مجموعه اشیا
void set
مجموعه تهی
dynamics
مجموعه نیروها
character set
مجموعه علائم
cable block
مجموعه کابل
proper subset
زیر مجموعه
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
orthogonal set
مجموعه متعامد
triads
مجموعه سه تایی
cuspidation
مجموعه تیزه ها
triad
مجموعه سه تایی
bibliotheca
مجموعه کتب
bijouterie
مجموعه جواهرات
wiring
مجموعه سیم ها
working set
مجموعه دایر
canonical ensemble
مجموعه بندادی
collection
اجتماع مجموعه
cluster of galaxies
مجموعه کهکشانی
test battery
مجموعه ازمون
set
مجموعه
[ریاضی]
product of sums
حاصلضرب مجموعه ها
MAPI
مجموعه استانداردها
complexes
گروهه مجموعه
collections
اجتماع مجموعه
television set
مجموعه تلویزیونی
libraries
مجموعه فایل ها
codex
مجموعه قوانین
working set
مجموعه کاری
code set
مجموعه رمز
instruction set
مجموعه دستورالعمل
universal set
مجموعه جهانی
partial sum
پاره مجموعه
set theory
نظریه مجموعه ها
master plan
نقشه مجموعه
universal set
مجموعه فراگیر
complex
گروهه مجموعه
gymnasium
مجموعه ورزشی
gymnasiums
مجموعه ورزشی
sets
دوره مجموعه
setting up
دوره مجموعه
master plans
نقشه مجموعه
empty set
مجموعه تهی
set theory
تئوری مجموعه ها
set
دوره مجموعه
null
مجموعه حاوی صفرها
machine instruction set
مجموعه دستورالعمل ماشین
gatb
مجموعه ازمون استعدادعمومی
dsn
نام مجموعه داده
software
مجموعه کامل برنامه ها
penal codes
مجموعه حقوق کیفری
penal code
مجموعه حقوق کیفری
ranged
مجموعه مقادیر مجاز
union
[set theory]
اجتماع
[مجموعه]
[ریاضی]
range
مجموعه مقادیر مجاز
computer instruction set
مجموعه دستورالعمل کامپیوتر
set theory
نظریه مجموعه ها
[ریاضی]
data set name
نام مجموعه داده ها
ribbing
مجموعه رگبرگهای برگ
ascii character set
مجموعه کاراکترهای اسکی
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
data set organization
سازماندهی مجموعه داده ها
numeric
مجموعه کلیدها با اعداد
data set label
برچسب مجموعه داده ها
collecting system
مجموعه جمع کننده
thesauruses
قاموس مجموعه اطلاعات
universal character set
مجموعه کاراکترهای جهانی
set diagram
[e.g. Euler or Venn diagram]
نمودار مجموعه
[ریاضی]
temporary data set
مجموعه داده موقتی
number
مجموعه مقادیر مجاز
nomenclature
مجموعه اصطلاحات نامگذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com