English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
Other Matches
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
taxiway محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
aprons محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
apron محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
machinery space محوطه موتورخانه ناو محوطه ماشین الات ناو
clear way محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
classification yard محوطه مانور قطارها محوطه تقسیم مسیر قطارها
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
ample وسیع
far-reaching وسیع
capacious وسیع
panoramic وسیع
vasty وسیع
of a wide scope وسیع
extensive وسیع
immense وسیع
spacious وسیع
captious وسیع
roomy وسیع
roomiest وسیع
vast وسیع
far reaching وسیع
champaign وسیع
largest وسیع
larger وسیع
large وسیع
abroad وسیع
roomier وسیع
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
immensely بطور وسیع
superhighway جاده وسیع
superhighways جاده وسیع
capaciously بطور وسیع
room وسیع تر کردن
rooms وسیع تر کردن
broadly بطور وسیع
plausive وسیع محتمل
extensive agriculture کشاورزی وسیع
extensive cultivation زراعت وسیع
comprehensive وسیع محیط
heavy advertising تبلیغات وسیع
gumming وسیع کردن
to cover much ground وسیع بودن
gummed وسیع کردن
latitudinarianism وسیع نظری
gums وسیع کردن
latifundia املاک وسیع
gum وسیع کردن
wide فراخ وسیع
vastly بطور وسیع
widish نسبتا وسیع
wide نامحدود وسیع
wider فراخ وسیع
wider نامحدود وسیع
widest نامحدود وسیع
widest فراخ وسیع
broad minded دارای فکر وسیع
steppe جلگه وسیع بی درخت
steppes جلگه وسیع بی درخت
large minded دارای فکر وسیع
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
ended انتها
adinfinitum بی انتها
ending انتها
endings انتها
end انتها
supreme انتها
extreme انتها
extremity انتها
endwise از انتها
closest انتها
closes انتها
closer انتها
close انتها
extremities انتها
tag end انتها
ends انتها
outrance انتها
to the end تا انتها
out <adv.> انتها
termination انتها
agelong بی انتها
topless بی انتها
endways از انتها
tailing انتها
forever بی انتها
timeless بی انتها
infinite بی انتها
fathomless بی انتها
open ended بی انتها
perpetuity بی انتها
open-ended بی انتها
terminals انتها
foreverness بی انتها
terminal انتها
aeon بی انتها
sempiternity بی انتها
eternality بی انتها
immortality بی انتها
infinite time بی انتها
eternity بی انتها
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
over- به انتها رسیدن
over به انتها رسیدن
finish به انتها رسیدن
finishes به انتها رسیدن
acrogenous از انتها رسته
endless loop حلقه بی انتها
epiphonema حسن انتها
endless form ورقه بی انتها
end mark نشان انتها
open ended system سیستم بی انتها
head انتها دماغه
caudal نزدیک به انتها
zillion عدد بی انتها و معتنی به
end در انتها یا پس از چندین مشکل
through از اغاز تا انتها کاملا
tail end قسمت نهایی انتها
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
marginal حداکثر نزدیک به انتها
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
finishes انجام دادن چیزی تا انتها
finish انجام دادن چیزی تا انتها
haw محوطه
compounds : محوطه
compounds محوطه
compounded : محوطه
wards محوطه
ground محوطه
haws محوطه
space محوطه
area محوطه
areas محوطه
spaces محوطه
ward محوطه
hawed محوطه
hawing محوطه
compounded محوطه
precincts محوطه
enclosures محوطه
enclosure محوطه
precinct محوطه
zones محوطه
zone محوطه
garth محوطه
compound : محوطه
compound محوطه
biased داده یا رکوردی که به انتها اشاره میکند
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
bicipital تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
runs ترتیب محوطه
run way محوطه فرود
ambit وسعت محوطه
farmyards محوطه مزرعه
lawn محوطه چمن
farmyard محوطه مزرعه
run ترتیب محوطه
runout محوطه دویدن
closest چهاردیواری محوطه
lawns محوطه چمن
stockyard محوطه دامداری
penalty areas محوطه پنالتی
trap محوطه کوچک
penalty area محوطه پنالتی
close چهاردیواری محوطه
courtyard محوطه محصور
closer چهاردیواری محوطه
closes چهاردیواری محوطه
dock yard محوطه بارانداز
lot قرعه محوطه
cubby محوطه مکعب
Inc مخفف محوطه
goal crease محوطه دروازه
out port بندرخارج از محوطه
freeze space محوطه سردخانه
environment architecture معماری محوطه
buffer distance محوطه امنیت
chill space محوطه سردخانه
dock yard محوطه لنگرگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com