Dictiornary-Farsi | مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع


Other Matches

anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
illiberal	متعصب مخالف اصول ازادی
antinomian	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
This is contray to all moral principles ( codes ) .	این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
unsociable	گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
collectivist	هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
by the ears	مخالف
oppugnant	مخالف
contra	مخالف
at outs	مخالف
at d.	مخالف
gyaku	مخالف
antagonists	مخالف
contradictive	مخالف
inadvisable	مخالف
dissident	مخالف
conflicting	مخالف
dissidence	مخالف
gainsayer	مخالف
contradictory	مخالف
controvertist	مخالف
gainst	مخالف
contrariant	مخالف
antagonist	مخالف
irreconcilable	مخالف
contrary	مخالف
dissidents	مخالف
opponents	مخالف
out of keeping	مخالف
foes	مخالف
foe	مخالف
dissenting	مخالف
repugnant	مخالف
antipodal	مخالف
conversing	مخالف
hostile	مخالف
converse	مخالف
conversed	مخالف
converses	مخالف
anie	مخالف
opponent	مخالف
alien	مخالف
adverse	مخالف
contradiction	مخالف
adversary	مخالف
aliens	مخالف
resistent	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
with	مخالف
averse	مخالف
oppugner	مخالف
contrary to	مخالف
non content	مخالف
against	مخالف
opposit	مخالف
contradictions	مخالف
adversaries	مخالف
oppositive	مخالف
unfavorable	مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
contradicted	مخالف بودن با
contradict	مخالف بودن با
reversing	شکستنی مخالف
reverses	شکستنی مخالف
opponent	طرف مخالف
reversed	شکستنی مخالف
reverse	شکستنی مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
anti semitism	مخالف با یهودیان
dissents	رای مخالف
antagonized	مخالف کردن
dissented	رای مخالف
con	رای مخالف
no	منفی مخالف
aversely	بطور مخالف
adversely	بطور مخالف
defiant	معاند مخالف
crosswinds	باد مخالف
conned	رای مخالف
conning	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
antagonist	عضله مخالف
antagonizing	مخالف کردن
contradicts	مخالف بودن با
dissent	رای مخالف
antagonised	مخالف کردن
crosswind	باد مخالف
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonists	عضله مخالف
antagonize	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
cons	رای مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
the a party	طرف مخالف
standpat	مخالف تغییر
reluctate	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
prevailing wind	باد مخالف
overthwart	بالحن مخالف
overthwart	بطور مخالف
oppositely	بطور مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
ill humored	مخالف ترشرو
head wind	باد مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
windbound	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
against the current <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
at odds <idiom>	مخالف بودن
The opposition parties .	احزاب مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
divert action	عملیات مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
antislavery	مخالف بردگی
antipapal	مخالف پاپ
antimonaechical	مخالف سلطنت
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
anti	مخالف علیه
against nature	مخالف طبیعت
countering	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
counter	درجهت مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
dissenting	مخالف معاند
antitrust	مخالف تشکیل
bucking voltage	ولتاژ مخالف
conflictive	مغایر مخالف
dissentient	مخالف معاند
disaccord	مخالف کردن
defier	مخالف کننده
crosscurrent	جریان مخالف
counterview	عقیده مخالف
counter ion	یون مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
impolitic	مخالف مصلحت
contraposition	مفهوم مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contra flow	جهت مخالف
opponents	طرف مخالف
diverse	مختلف مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
vetoed	رای مخالف
veto	رای مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
reluctance	بیزاری مخالف
vetoing	رای مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
vice versa	در جهت مخالف
vetoes	رای مخالف
illegal	مخالف قانون
veto	رای مخالف دادن
to turn against any one	مخالف کسی شدن
contending	ستیزه کننده مخالف
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
anti-Semitic	مخالف نژاد سامی
unusual	غریب مخالف عادت
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
anti semite	مخالف اقوام سامی
blackball	رای مخالف دادن
blackballed	رای مخالف دادن
blackballing	رای مخالف دادن
blackballs	رای مخالف دادن
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
vetoed	رای مخالف دادن
negative voice	رای مخالف رد کردن
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
obscurantist	مخالف روشنی فکر
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
wind bound	دچار باد مخالف
backs	جهت مخالف جلو
leeward	بسمت مخالف باد
lee ward	در جهت مخالف باد
heterosexual	وابسته به جنس مخالف
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
back	جهت مخالف جلو
vetoing	رای مخالف دادن
vetoer	رای مخالف دهنده
vetoes	رای مخالف دادن
negative voice	رای مخالف دادن
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
counterview	نظریه مخالف مواجهه
antagonism	هم اوری اصل مخالف
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
wronging	مخالف اخلاق یا قانون
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
illicit	نا مشروع مخالف مقررات