Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
factorial
مربوط به فاکتوریاعامل مشترک ریاضی
Other Matches
common denominator
مخرج مشترک
[ریاضی]
common factor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
common divisor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
least common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ک.م.م]
[ریاضی]
lowest common multiple
[LCM]
کوچک ترین مضرب مشترک
[ک.م.م]
[ریاضی]
smallest common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
lowest common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
least common multiple
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
highest common factor
[HCF]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common factor
[GCF]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common divisor
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common divisor
[gcd]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
setting up
ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
set
ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
sets
ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
arithmetic
مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers
مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint
نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber
مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
mathematical notation
نشانه گذاری ریاضی
[ریاضی]
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
subscriber's line
خط مشترک
intercommon
حق مشترک
common
مشترک
conjoint
مشترک
commonality
مشترک
commonalities
مشترک
party line
خط مشترک
subscriber
مشترک
party lines
خط مشترک
subscribers
مشترک
held in common
مشترک
senses
حس مشترک
participants
مشترک
commonest
مشترک
participant
مشترک
joint
مشترک
common user
مشترک
sensed
حس مشترک
sense
حس مشترک
commoners
مشترک
mathematical logic
منطق ریاضی
[ریاضی]
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
condominium
تسلط مشترک
mutual responsibility
مسئوولیت مشترک
cooperation
کار مشترک
collaboration
کار مشترک
Common Market
بازار مشترک
bottom layer
لایه مشترک
co-operation
کار مشترک
my and his father
پدر مشترک من و او
condominium
حکومت مشترک
condominium
مالکیت مشترک
condominium
حاکمیت مشترک
insurance certificate
بیمه مشترک
co-operation
همکاری مشترک
cooperative work
کار مشترک
coenotrope
گرایش مشترک
mutual interests
منافع مشترک
mutual debts
دیون مشترک
factor
عامل مشترک
factors
عامل مشترک
trunk circuit
معبر مشترک
caveat subscriptor
اخطار به مشترک
cenotrope
گرایش مشترک
joint
ستاد مشترک
collaboration
همکاری مشترک
cooperation
همکاری مشترک
cooperative work
همکاری مشترک
joint
مشترک الحاقی
collective
مشترک عمومی
joint ownership
مالکیت مشترک
joint products
محصولات مشترک
joint committee
کمیسیون مشترک
joint command
یکان مشترک
joint services
خدمات مشترک
joint shares
سهام مشترک
joint staff
ستاد مشترک
meant
میان مشترک
party walls
دیوار مشترک
middling
جمله مشترک
joint force
نیروی مشترک
joint exercise
مانور مشترک
interfaces
سطح مشترک
interfaces
وجه مشترک
interface
سطح مشترک
interface
وجه مشترک
joint costs
هزینههای مشترک
joint costs
هزینه مشترک
joint declaration
بیانیه مشترک
joint demand
تقاضای مشترک
joint exercise
تمرین مشترک
party wall
دیوار مشترک
common fraction
مخرج مشترک
line termination circuit
اتصال مشترک
local subscriber
مشترک داخلی
party line
مرز مشترک
party lines
مرز مشترک
interrelation
مناسبات مشترک
joint resolution
تصمیم مشترک
EEC
بازار مشترک
intercommunion
اقدام مشترک
intercommunion
ارتباط مشترک
condominiums
تسلط مشترک
condominiums
حاکمیت مشترک
condominiums
مالکیت مشترک
joint account
حساب مشترک
co-author
نویسندهی مشترک
halvers
نیمه مشترک
common denominators
مخرج مشترک
common denominator
مخرج مشترک
joint stock
سرمایه مشترک
joint supply
عرضه مشترک
joint command
فرماندهی مشترک
joint zone
منطقه مشترک
jointly owned property
مال مشترک
joint adventure
تجارت مشترک
co-authors
نویسندهی مشترک
condominiums
حکومت مشترک
commonwealth
مشترک المنافع
telephone subscriber
مشترک تلفنی
common gender
جنس مشترک
common language
زبان مشترک
common multiple
مضرب مشترک
common progarm
برنامه مشترک
common storage
حافظه مشترک
common trait
ویژگی مشترک
synergy
عمل مشترک
rachis
دیرک مشترک
subscriber's station
مرکز مشترک
tenancy in common
استیجار مشترک
common fronties
مرز مشترک
intersection
فصل مشترک
combined publications
نشریات مشترک
commonwealths
مشترک المنافع
common area
ناحیه مشترک
party parpet
جانپناه مشترک
coinsurance
بیمه مشترک
co insurance
بیمه مشترک
common factor
عامل مشترک
common fate
سرنوشت مشترک
intersections
فصل مشترک
common wall
دیوار مشترک
subscriber's number
شماره مشترک
subscriber's line
خط متعلق به مشترک
subscriber's cable
کابل مشترک
commoners
مشترک اشتراکی
commonest
مشترک اشتراکی
concerted action
عمل مشترک
commonweal
مشترک المنافع
complex fraction
مخرج مشترک
complex fraction
برخه مشترک
subscriber line
خط مشترک
[مخابرات]
common
مشترک اشتراکی
common wealth
مشترک المنافع
coefficients
عامل مشترک
coefficient
عامل مشترک
common emitter
با ساتع کننده مشترک
law of common fate
قانون سرنوشت مشترک
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
common d.
مقسوم علیه مشترک
interfacical polymerization
بسپارش در سطح مشترک
common collector circuit
مدار کلکتور مشترک
co-star
نقش مشترک داشتن
co-stars
نقش مشترک داشتن
common collector
با جریان روب مشترک
common emitter circuit
مدار امیتر مشترک
collective call sign
معرف مشترک یکانها
collectivism
سیستم اقتصادی مشترک
shared paranoid disorder
اختلال پارانویایی مشترک
common ion effect
اثر یون مشترک
lowest common multiple
کوچکترین مضرب مشترک
common base circuit
مدار یا پایه مشترک
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
line termination circuit
مدار مشترک تلفنی
interrelates
مناسبات مشترک داشتن
joint venture
سرمایه گذاری مشترک
joint tenants
اجاره داران مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com