English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 350 (42 milliseconds)
English Persian
graduate مرتب کردن
graduates مرتب کردن
graduating مرتب کردن
order مرتب کردن
clean مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
cleans مرتب کردن
marshal مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
marshaling مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
marshals مرتب کردن
tidied مرتب کردن
tidier مرتب کردن
tidies مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
tidy مرتب کردن
tidying مرتب کردن
collocate مرتب کردن
collocated مرتب کردن
collocates مرتب کردن
collocating مرتب کردن
regularised مرتب کردن
regularises مرتب کردن
regularising مرتب کردن
regularize مرتب کردن
regularized مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
regularizing مرتب کردن
arrange مرتب کردن
arranged مرتب کردن
arranges مرتب کردن
arranging مرتب کردن
collate مرتب کردن
collated مرتب کردن
collates مرتب کردن
collating مرتب کردن
concert مرتب کردن
concerts مرتب کردن
clear up مرتب کردن
draw up مرتب کردن
fix up مرتب کردن
set in order مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
to put to rights مرتب کردن
lineup مرتب کردن
put straight مرتب کردن
to map out مرتب کردن
straighten up <idiom> مرتب کردن
Search result with all words
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
organisations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
list 1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
collections و مرتب کردن در پایگاه داده
surf جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات
set نهادن مرتب کردن
sets نهادن مرتب کردن
setting up نهادن مرتب کردن
right مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
tile مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequences به ترتیب مرتب کردن دنباله
index لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexes لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
dual سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
square مرتب کردن کلاه
squared مرتب کردن کلاه
squares مرتب کردن کلاه
squaring مرتب کردن کلاه
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clocks باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
adjust مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
adjusting مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
adjusts مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
juxtaposition مرتب کردن موضوعات در کنار هم
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sorted مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sorts مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
organises مرتب کردن ارایش دادن موضع
organising مرتب کردن ارایش دادن موضع
organize مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizes مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizing مرتب کردن ارایش دادن موضع
range مرتب کردن میزان کردن
ranged مرتب کردن میزان کردن
ranges مرتب کردن میزان کردن
data processing مرتب کردن داده ها
serialised مرتب کردن سریال کردن
serialises مرتب کردن سریال کردن
serialising مرتب کردن سریال کردن
serialize مرتب کردن سریال کردن
serialized مرتب کردن سریال کردن
serializes مرتب کردن سریال کردن
serializing مرتب کردن سریال کردن
dispose مرتب کردن مستعد کردن
ascend مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascended مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascends مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
straighten درست کردن مرتب کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selectively مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
formats مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
tabulate مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
justifies دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
shipshape مرتب کردن منظم
justification مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
alphameric مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
alphasort مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
block sort مرتب کردن بلاکی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
Other Matches
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
to fix up مرتب کردن جادادن
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
distributive sort مرتب کردن توزیعی
redd مرتب کردن رهاساختن
quicksort مرتب کردن سریع
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
ripple sort مرتب کردن موجی
reorder دوباره مرتب کردن
collating sort مرتب کردن داده
internal sort مرتب کردن درونی
tree sort مرتب کردن درختی
selection sort مرتب کردن گزینشی
insertion sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن
bubble sort مرتب کردن حبابی
multireel sorting مرتب کردن چند حلقهای
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
multipass sort مرتب کردن چند گذری
radix sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن مبنایی
multifile sorting مرتب کردن چند فایلی
clear the decks <idiom> همه جارا مرتب کردن
sorting network شبکه مرتب کردن داده ها
exchange sorting algorithm مرتب کردن به روش حبابی
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
quicksort روش مرتب کردن سریع فایل
drum sorting مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
filing system روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
digital sorting روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
mercury delay line روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
pair exchange sorting algorithm نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
WAVE file روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
WAV file روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
raster graphics روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
refile تجدید نظر در متن پیامهابرای ارسال تصحیح و مرتب کردن متن پیامهای ارسالی
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
businesslike مرتب
systematic مرتب
tidied مرتب
trims مرتب
serials مرتب
presentable <adj.> مرتب
straight <adj.> مرتب
trimmest مرتب
kilter مرتب
trim <adj.> مرتب
well groomed مرتب
index مرتب کر دن
well-groomed مرتب
serial مرتب
prissy مرتب
ordered مرتب
neatest مرتب
indexed مرتب کر دن
tidy <adj.> مرتب
orderly مرتب
decent <adj.> مرتب
fair <adj.> مرتب
tidiest مرتب
proper <adj.> مرتب
steady <adj.> مرتب
uncluttered <adj.> مرتب
well-ordered <adj.> مرتب
irregular نا مرتب
in good order <adj.> مرتب
business like مرتب
he was neat مرتب
regulars مرتب
methodic مرتب
orderlies مرتب
tidying مرتب
tidies مرتب
tidier مرتب
indexes مرتب کر دن
neat <adj.> مرتب
neater مرتب
regular <adj.> مرتب
shipshape مرتب
tidily <adv.> بصورت مرتب
straightest راحت مرتب
periodical که مرتب رخ میدهد
unrehearsed ازقبلآماده - مرتب
ordering مرتب سازی
trimmest مرتب پاکیزه
ordered pair جفت مرتب
straight راحت مرتب
trim مرتب پاکیزه
sorting مرتب نمودن
straighter راحت مرتب
Shipshape . In apple pie order. مرتب ومنظم
partially ordered پاره مرتب
riptide جریان اب نا مرتب
trims مرتب پاکیزه
intrinsic مرتب شایسته
periodic که مرتب رخ میدهد
j'adoube مرتب می کنم
duly <adv.> بطور مرتب
duly <adv.> بصورت مرتب
well conditioned مرتب و منظم
queerly بطور مرتب
neatly <adv.> بصورت مرتب
neatly <adv.> بطور مرتب
well ordered مرتب و منظم
tidily <adv.> بطور مرتب
orderly <adv.> بطور مرتب
orderly <adv.> بصورت مرتب
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape . مرتب ومنظم
external sort مرتب سازی خارجی
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
unjustified که مرتب نشده است
bag تعدادی از اجزای نا مرتب
bags تعدادی از اجزای نا مرتب
neatly بطور مرتب و اراسته
tabular مرتب شده در یک جدول
ascending sort مرتب سازی صعودی
neatest شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
major sort مرتب سازی اصلی
descending sort مرتب سازی نزولی
neat شسته و رفته مرتب
file دسته کاغذهای مرتب
indexical مرتب بشکل فهرست
internal sort مرتب سازی داخلی
ordered tree درخت مرتب شده
filed دسته کاغذهای مرتب
sort field میدان مرتب سازی
primp مرتب ومنظم ساختن
ordered pair زوج مرتب [ریاضی]
She keep son bothering me . مرتب مزاحم من است
ordered pair زوج مرتب [ریاضی]
sort field فیلد مرتب سازی
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
churchgoers کسی که مرتب به کلیسا میرود
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
neaty بطور مرتب و اراسته بسادگی
churchgoer کسی که مرتب به کلیسا میرود
cyclic عملی که مرتب تکرار میشود
references لیست موضوعات مرتب شده
card sorter دستگاه مرتب کننده کارت
reference لیست موضوعات مرتب شده
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
coherent مرتب و دارای نظم متوالی
sequential مرتب شده به صورت ترتیبی
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
structure روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
continuous وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
looped برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loops برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loop برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
filing system نرم افزار مرتب سازی فایل
collated حروفی که طبق کد مرتب شده اند
He put his papers in order before going to bed . قبل ازخوابیدن کاغذهایش را مرتب کرد
collates حروفی که طبق کد مرتب شده اند
structuring روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
I am very orderly and systematic in my work . درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
collating حروفی که طبق کد مرتب شده اند
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
list مجموعه موضوعات مرتب شده داده
collate حروفی که طبق کد مرتب شده اند
structures روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
Is your passport in order ? آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
number انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
dibit یکی از اعداد دودوئی مرتب شده زیر:
series گروه موضوعات مربوطه که مرتب شده اند
organizational مربوط به روشی که چیزی مرتب شده است
process که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
quincun cial مرتب بشکل خالهای برگ پنج درگنجفه
whispering campaign انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
numbers انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
processes که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
independent in come درامد مرتب که شخص را ازکارکردن برای زندگانی بی نیازمیسازد
post که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
priorities سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
arrays ساختار مرتب که اعضایشان در یک جدول ساخت یافته اند.
post- که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
array ساختار مرتب که اعضایشان در یک جدول ساخت یافته اند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com