English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English Persian
range مرتب کردن میزان کردن
ranged مرتب کردن میزان کردن
ranges مرتب کردن میزان کردن
Other Matches
tune میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
justification مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
justifications مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
serialized مرتب کردن سریال کردن
serialising مرتب کردن سریال کردن
serialize مرتب کردن سریال کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
serialises مرتب کردن سریال کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
serializing مرتب کردن سریال کردن
serialised مرتب کردن سریال کردن
serializes مرتب کردن سریال کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
dispose مرتب کردن مستعد کردن
regulates میزان کردن درست کردن
regulated میزان کردن کنترل کردن
tempered معتدل کردن میزان کردن
regulated میزان کردن درست کردن
regulate میزان کردن کنترل کردن
regulate میزان کردن درست کردن
regulates میزان کردن کنترل کردن
regulating میزان کردن درست کردن
temper معتدل کردن میزان کردن
tempers معتدل کردن میزان کردن
leveling میزان کردن افقی کردن
regulating میزان کردن کنترل کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
collocating مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
cleans مرتب کردن
order مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
concerts مرتب کردن
concert مرتب کردن
draw up مرتب کردن
to map out مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
put straight مرتب کردن
collated مرتب کردن
collates مرتب کردن
collating مرتب کردن
arranging مرتب کردن
collate مرتب کردن
arrange مرتب کردن
marshal مرتب کردن
marshaled مرتب کردن
marshaling مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
marshals مرتب کردن
regularize مرتب کردن
tidies مرتب کردن
tidier مرتب کردن
clear up مرتب کردن
tidied مرتب کردن
graduate مرتب کردن
regularises مرتب کردن
lineup مرتب کردن
arranges مرتب کردن
regularised مرتب کردن
tidying مرتب کردن
graduates مرتب کردن
collocates مرتب کردن
collocated مرتب کردن
graduating مرتب کردن
to put to rights مرتب کردن
tidy مرتب کردن
regularising مرتب کردن
clean مرتب کردن
regularizing مرتب کردن
fix up مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
collocate مرتب کردن
set in order مرتب کردن
regularized مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
straighten up <idiom> مرتب کردن
arranged مرتب کردن
focused میزان کردن
equilibration میزان کردن
align میزان کردن
aligning میزان کردن
aligns میزان کردن
focus میزان کردن
aligned میزان کردن
adjustment میزان کردن
focuses میزان کردن
focussed میزان کردن
adjusting میزان کردن
standardization میزان کردن
adjust میزان کردن
tunes میزان کردن
collimate میزان کردن
tune میزان کردن
adjusts میزان کردن
focusses میزان کردن
focussing میزان کردن
reorder دوباره مرتب کردن
tree sort مرتب کردن درختی
redd مرتب کردن رهاساختن
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
block sort مرتب کردن بلاکی
data processing مرتب کردن داده ها
ripple sort مرتب کردن موجی
quicksort مرتب کردن سریع
distributive sort مرتب کردن توزیعی
bubble sort مرتب کردن حبابی
insertion sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن
sets نهادن مرتب کردن
shipshape مرتب کردن منظم
selection sort مرتب کردن گزینشی
squared مرتب کردن کلاه
squares مرتب کردن کلاه
set نهادن مرتب کردن
setting up نهادن مرتب کردن
square مرتب کردن کلاه
to fix up مرتب کردن جادادن
squaring مرتب کردن کلاه
internal sort مرتب کردن درونی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
collating sort مرتب کردن داده
magneto timing میزان کردن مگنت
ignition timing میزان کردن جرقه
interrupter timing میزان کردن جرقه
spark advance & retard میزان کردن جرقه
adjustments تنظیم و میزان کردن
countdowns میزان کردن ساعت
automatic spark advance میزان کردن خودکار
spark timing میزان کردن جرقه
line up <idiom> به درستی میزان کردن
To synchonize the watches . ساعتهارا به هم میزان کردن
countdown میزان کردن ساعت
hand advance میزان کردن دستی
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
multifile sorting مرتب کردن چند فایلی
juxtaposition مرتب کردن موضوعات در کنار هم
clear the decks <idiom> همه جارا مرتب کردن
multireel sorting مرتب کردن چند حلقهای
sorting network شبکه مرتب کردن داده ها
multipass sort مرتب کردن چند گذری
collections و مرتب کردن در پایگاه داده
exchange sorting algorithm مرتب کردن به روش حبابی
radix sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن مبنایی
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
sequences به ترتیب مرتب کردن دنباله
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
organizing مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizes مرتب کردن ارایش دادن موضع
organize مرتب کردن ارایش دادن موضع
organises مرتب کردن ارایش دادن موضع
quicksort روش مرتب کردن سریع فایل
adjusts مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
adjusting مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
selectively مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
alphameric مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
adjust مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
organising مرتب کردن ارایش دادن موضع
skew میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews میزان کردن چیزی به صورت نادرست
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
damper الت میزان کردن جریان هوا
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
alphasort مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
filing system روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه
drum sorting مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com