English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 240 (13 milliseconds)
English Persian
prescription مرور زمان
prescriptions مرور زمان
lapse of time مرور زمان
statute of limitation مرور زمان
time lapse مرور زمان
Search result with all words
tolled حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
prescription دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
lapse استفاده از مرور زمان
lapse از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses استفاده از مرور زمان
lapses از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapsing استفاده از مرور زمان
lapsing از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
curfew زمان قطع عبور و مرور قرق
curfews زمان قطع عبور و مرور قرق
acquisitive prescription مرور زمان مملک
barred by statute مشمول مرور زمان
time barred مشمول مرور زمان
creative prescription مرور زمان ایجاد حق
ecquisitive prescription مرور زمان مملک
elapsation ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
extinctive prescription مرور زمان اسقاط حق
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
limitation act قانون مرور زمان
limitation of actions مرور زمان دعاوی
limitation of actions در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
limitation period مدت مرور زمان
negative prescription مرور زمان مسقط
negative prescription مرور زمان اسقاط حق
period of prescription مدت مرور زمان
positive prescription مرور زمان مملک
positive prescription مرور زمان ایجاد حق
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
statute of limitations قانون مرور زمان
statutory limitation قانون مرور زمان
wear thin <idiom> به مرور زمان لاغر شدن
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
patina [جرم، کبره و کثیف شدن الیاف پشم در اثر مرور زمان]
scale فلس پشم [این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
Other Matches
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
reviews مرور
perusal مرور
tract مرور
reviewal مرور
revisal مرور
overview مرور
overviews مرور
tracts مرور
once over مرور
once-over مرور
review مرور
reviewed مرور
reviewing مرور
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
seek time زمان جستجو زمان طلب
presents زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
present زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
presenting زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
trafficked عبور و مرور
rub up مرور کردن
rehearsals مرور ذهنی
turn over مرور کردن
traffics عبور و مرور
run over مرور کردن
trafficking عبور و مرور
rehearsal مرور ذهنی
scrolls مرور کردن
traffic عبور و مرور
go over مرور کردن
lapse انصراف مرور
lapses انصراف مرور
go through مرور کردن
lapsing انصراف مرور
glance نظراجمالی مرور
scroll مرور کردن
glanced نظراجمالی مرور
glances نظراجمالی مرور
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
traffic control کنترل عبور و مرور
access structures ساختمانهای عبور و مرور
reviews بررسی کردن مرور
revisions تجدید نظر مرور
traffic court دادگاه عبور و مرور
traffic lane مسیر عبور و مرور
traffic intensity شدت عبور و مرور
traffic sign علامت عبور و مرور
reviewed بررسی کردن مرور
reviewing بررسی کردن مرور
traffic density شدت عبور و مرور
traffic density تراکم عبور و مرور
traffic density تکاشف عبور و مرور
informal design review مرور غیررسمی طرح
traffic peak حداکثر عبور و مرور
relived در ذهن مرور کردن
reliving در ذهن مرور کردن
scans اجمالا مرور کردن
scanned اجمالا مرور کردن
die out <idiom> به مرور از بین رفتن
relives در ذهن مرور کردن
eligible traffic عبور و مرور مجاز
scan اجمالا مرور کردن
bus traffic عبور و مرور اتوبوسها
airfield traffic عبورو مرور در فرودگاه
airfield traffic عبور و مرور فرودگاه
revision تجدید نظر مرور
review بررسی کردن مرور
relive در ذهن مرور کردن
wear off/away <idiom> به مرور محو شدن
diacoustics علم مرور وشکست صدا
air-traffic control کنترل عبور و مرور هوایی
curfew period ساعات منع عبور و مرور
air traffic control کنترل عبور و مرور هوایی
to be under curfew در منع عبور و مرور بودن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
traffic cut تقاطع دو جریان عبور و مرور
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
access structures ساختمان های قابل عبور و مرور
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
pointsman عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
road discipline مقررات عبور و مرور روی جاده
air movement section قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
air traffic regulation and identificatio سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
brush up on something <idiom> تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
cone penetrometer وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
dates زمان
termed زمان
time of blowing زمان دم
simultaneously در یک زمان
terming زمان
whene'er هر زمان
cotemporaneous هم زمان
term زمان
coinstantaneous هم زمان
thitherto تا ان زمان
synchronous هم زمان
cycle time زمان
zeitgeist زمان
thence از ان زمان
synchrone هم زمان
yet تا ان زمان
contemporaneous هم زمان
date زمان
clocks زمان ها
time consuming زمان بر
time زمان
times زمان
time-consuming زمان بر
stroke زمان
stroked زمان
tempo زمان
strokes زمان
stroking زمان
timepiece زمان
period زمان
away از ان زمان
periods زمان
tempos زمان
time-piece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
clock زمان
timed زمان
latency زمان بیکاری
lapse time زمان کاهش
local time زمان محلی
inoperative time زمان کسرخدمت
kill time زمان کشندگی
kill time زمان خطر
inlet time زمان ورود
preterit زمان ماضی
intravital در زمان زندگی
input time زمان اولیه
instruction time زمان دستورالعمل
periods مدت زمان
intervalometer زمان سنج
installation time زمان نصب
time lags زمان تاخیر
intravitam در زمان زندگی
time lags زمان مرده
time lag زمان تاخیر
time lag زمان مرده
incidentals time زمان اتفاقی
preparation time زمان تهیه
association time زمان تداعی
languages در زمان اجرا
physiological time زمان فیزیولوژیکی
language در زمان اجرا
period of concentration زمان تمرکز
peace time در زمان صلح
peace time زمان صلح
passtime زمان گذارستون
orthogenesis جبر زمان
whoopee زمان خوشی
availability زمان امادگی
lapsing گذشت زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com