Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
Other Matches
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
reclamation
تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
blood chit
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
punishments
جرایم
relaxation of penultis
تخفیف جرایم
sex offenses
جرایم جنسی
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
toa for a job or position
تقاضای شغل کردن
to request issuance
تقاضای صدور کردن
apply for a divorce
تقاضای طلاق کردن
demurring
تقاضای درنگ یا مکث کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
demur
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred
تقاضای درنگ یا مکث کردن
To seek political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
put the bite on someone
<idiom>
از کسی تقاضای پول کردن
demurs
تقاضای درنگ یا مکث کردن
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
sue
ادعای خسارت کردن
recvperate
جبران خسارت کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
recuperation
رفع خسارت کردن
sued
ادعای خسارت کردن
blemish
خسارت وارد کردن
sues
ادعای خسارت کردن
suing
ادعای خسارت کردن
inflict casualty
خسارت وارد کردن
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
claims
طلب ادعای خسارت کردن
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
claim
طلب ادعای خسارت کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
justifications
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justification
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
denotes
مشخص کردن
identifying
مشخص کردن
lay down
مشخص کردن
defines
مشخص کردن
defining
مشخص کردن
identifies
مشخص کردن
denoted
مشخص کردن
defined
مشخص کردن
identify
مشخص کردن
denote
مشخص کردن
specifying
مشخص کردن
define
مشخص کردن
identified
مشخص کردن
definition
مشخص کردن
definitions
مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody
مشخص کردن
earmarking
مشخص کردن
specifies
مشخص کردن
delineating
مشخص کردن
delineates
مشخص کردن
delineated
مشخص کردن
specify
مشخص کردن
individuate
مشخص کردن
delineate
مشخص کردن
call one's shot
مشخص کردن هدف
mean
مشخص کردن چیزی
criss-cross
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed
با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing
با ضربدر مشخص کردن
frequency designation
مشخص کردن فرکانس
typified
بانمونه مشخص کردن
meanest
مشخص کردن چیزی
typifying
بانمونه مشخص کردن
typifies
بانمونه مشخص کردن
meaner
مشخص کردن چیزی
typify
بانمونه مشخص کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
margins
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin
مشخص کردن اندازه و حاشیه
speaking with prosecutor
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
to tap
ولتاژ مشخص کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
fielded
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labeling
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
beaufort scale
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
labelled
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
label
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labels
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
characterising
مشخص کردن منقوش کردن
characterizes
مشخص کردن منقوش کردن
characterises
مشخص کردن منقوش کردن
characterized
مشخص کردن منقوش کردن
characterize
مشخص کردن منقوش کردن
characterizing
مشخص کردن منقوش کردن
characterised
مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
region
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
regions
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
aggregate demand
تقاضای کل
at the instance of
به تقاضای
total demand
تقاضای کل
at the request of
تقاضای
labeling
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answering
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
label
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answers
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labelled
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
color code
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
searchingly
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
searched
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
universal
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
PID
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
elastic demand
تقاضای با کشش
inelastic demand
تقاضای بی کشش
applications
تقاضای کار
complementary demand
تقاضای مکمل
at the instance of
بر حسب تقاضای
composite demand
تقاضای مرکب
complementary demand
تقاضای تکمیلی
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
joint demand
تقاضای مشترک
application for loan
تقاضای وام
at my request
مطابق با تقاضای من
effective demand
تقاضای موثر
gives
تقاضای رای
aggregate market demand
تقاضای کل بازار
aggregate demand function
تابع تقاضای کل
request substitution
تقاضای تعویض
excess demand
تقاضای بیش از حد
market demand
تقاضای بازار
national demand
تقاضای ملی
maximum demand
تقاضای بیشینه
demand for payment
تقاضای پرداخت
final demand
تقاضای نهائی
giving
تقاضای رای
factor demand
تقاضای عوامل
request to send
تقاضای ارسال
application
تقاضای کار
re claim
تقاضای مجدد
give
تقاضای رای
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarative statement
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declaration
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarations
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com