English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hardly مشکل بزحمت
Other Matches
ScanDisk که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
laboriously بزحمت
arduously بزحمت
barely <adv.> بزحمت
just [enough] <adv.> بزحمت
tug بزحمت کشیدن
worry out بزحمت حل کردن
to get oneself into trouble بزحمت افتادن
to struggle through بزحمت رد شدن
tugged بزحمت کشیدن
tugging بزحمت کشیدن
to get into trouble بزحمت افتادن
with d. بسختی بزحمت
tugs بزحمت کشیدن
elaborates بزحمت درست شده
elaborating بزحمت درست شده
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to choke down بزحمت دردل نگهداشتن
elaborate بزحمت درست شده
elaborated بزحمت درست شده
traipses بزحمت راه رفتن
traipse بزحمت راه رفتن
traipsing بزحمت راه رفتن
traipsed بزحمت راه رفتن
scramble بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles بزحمت جلو رفتن تلاش
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
scrambling بزحمت جلو رفتن تلاش
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
He escaped by the skin of his teeth. بزحمت جانش رانجات داد
to wriggle one's way بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
jigsaws مشکل
jigsaw مشکل
problems مشکل
quandaries مشکل
problem مشکل
scarc ely مشکل
difficult مشکل
quandary مشکل
uphill مشکل
fastidiousness مشکل پسندی
feeding problem مشکل تغذیه
finicality مشکل پسندی
finically مشکل پسندانه
floorer سوال مشکل
hard to please مشکل پسند
miminy piminy مشکل پسند
f.in taste مشکل پسند
bisexual خنثی مشکل
bisexuals خنثی مشکل
fault description توضیح مشکل
error description توضیح مشکل
description of error توضیح مشکل
defect description توضیح مشکل
exquisite taste مشکل پسندی
problem identification بازشناسی مشکل
open sesame مشکل گشا
kick up a fuss <idiom> به مشکل بر خوردن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
in a bind <idiom> به مشکل افتادن
up the creek <idiom> به مشکل برخودن
off the hook <idiom> دورشدن از مشکل
head above water <idiom> آشکاری مشکل
deep water <idiom> مشکل سخت
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
picksome مشکل پسند
free from error <adj.> بدون مشکل
immaculate <adj.> بدون مشکل
flawless <adj.> بدون مشکل
impeccable <adj.> بدون مشکل
faultless <adj.> بدون مشکل
What's the problem? مشکل کجاست؟
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
knot مشکل عقده
fastidious مشکل پسند
harder مشکل شدید
hardest مشکل شدید
ill مشکل سخت
ill- مشکل سخت
ills مشکل سخت
knots مشکل عقده
solution پاسخ یک مشکل
solutions پاسخ یک مشکل
hard مشکل شدید
sound <adj.> بدون مشکل
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
to put the a. in the helve مشکل یامعمائی را حل کردن
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
solving یافتن پاسخ یک مشکل
end در انتها یا پس از چندین مشکل
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
solves یافتن پاسخ یک مشکل
resource person فرد مشکل گشا
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
problem child کودک مشکل افرین
problem behavior رفتار مشکل افرین
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
to resolve a doubt حل مشکل یاشبهه کردن
no picnic <idiom> ناخوش آیند ،مشکل
Gordian knots مشکل معما مانند
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
Gordian knot مشکل معما مانند
solve یافتن پاسخ یک مشکل
calculation پاسخ به یک مشکل در ریاضی
unhandy مشکل بدست امده
solved یافتن پاسخ یک مشکل
catastrophic error خطا یا مشکل در کل سیستم
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
mystification مشکل وپیچیده سازی
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
Problem - solving . گره گشایی ( رفع مشکل )
matter مشکل یا مساله قابل بحث
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
harden مشکل کردن سخت شدن
difficult terrain زمین مشکل برای عبور
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hardens مشکل کردن سخت شدن
matters مشکل یا مساله قابل بحث
mattering مشکل یا مساله قابل بحث
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
mattered مشکل یا مساله قابل بحث
finicking جلوه فروش مشکل پسند
i can add rapidly مشکل مارا زیاد کرد
it is particularly difficult بیک طرزمخصوصی مشکل است
iteration تکرار یک برنامه برای حل مشکل
calculate یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formula مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
problems سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculates یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
complicated با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
formulae مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
procedure روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
formulas مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
he can scarcely have done that مشکل این کار را کرده باشد
degree of difficulty درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
calculated یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
get برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
getting برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliaries پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliary پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
squirelly اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
graveyards مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
bugging خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
bugs خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bug خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
graveyard مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
problems یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
alternates مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternated مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
caught between two stools <idiom> [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
yorker توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
seamless integration فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
component خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
components خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
scalogram نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
brute force method روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
to upset the applecart <idiom> مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
cascaded star روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
diagnostic محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
hooks نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
hook نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
alerted پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
begger my neighbour policy سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com