Dictiornary-Farsi | مطابق اصول فنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
technically	مطابق اصول فنی


Search result with all words

musically	مطابق اصول موسیقی
perspectively	ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
sanitize	مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
scholastically	موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
Other Matches

standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
antinomian	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
respondents	مطابق
even with	مطابق
frae	مطابق
after	مطابق
from	مطابق
according to	مطابق
according	مطابق
corresponding to	مطابق
secundumn	مطابق
complied with	مطابق با
corresponding to	مطابق با
respondent	مطابق
within	مطابق
correspounding	مطابق
correspondent	مطابق
matched	مطابق
similiar	مطابق
congurous	مطابق
correspoundent	مطابق
in keeping	مطابق
pursuant	مطابق
complies	مطابق با
accordant	مطابق
consilient	مطابق
incompliance with	مطابق
complied	مطابق با
confirming	مطابق
agreeably to	مطابق
in register	مطابق
comply	مطابق با
correspondents	مطابق
similar	مطابق
corresponding	مطابق
complying	مطابق با
newfashioned	مطابق مد روز
traditionally	مطابق احادیث
correspound	مطابق بودن
synchronises	مطابق بودن
synchronising	مطابق بودن
pedagogically	مطابق فن تعلیم
up to date	مطابق روز
conform to	مطابق بودن با
up-to-date	مطابق روز
fashionably	مطابق معمول
in accordance with	مطابق موافق
hygienically	مطابق بهداشت
homologize	مطابق شدن
physiologically	مطابق فیزیولوژی
synchronizes	مطابق بودن
geometrically	مطابق هندسه
corresponded	مطابق بودن
correspond	مطابق بودن
corresponds	مطابق بودن
synchronize	مطابق بودن
synchronised	مطابق بودن
pursuant to	مطابق برحسب
as usual	مطابق معمول
relevant	وابسته مطابق
synchrinized	مطابق بودن
testamentary	مطابق با وصیت
by my watch	مطابق ساعت من
to	برحسب مطابق
trendier	مطابق آخرین مد
trendiest	مطابق آخرین مد
corresponding	مطابق متشابه
at my request	مطابق با تقاضای من
to correspond to	مطابق بودن
by the square	مطابق نمونه
posher	مطابق مد روز
constitutionally	مطابق قانون
astronomically	مطابق هیئت
poshest	مطابق مد روز
adjust	مطابق کردن
orthodox	مطابق مرسوم
trendy	مطابق آخرین مد
after the manner of	بتقلید مطابق
posh	مطابق مد روز
ism	اصول
teaching	اصول
roots	اصول
ism	: اصول
teachings	اصول
principles	اصول
tenet	اصول
doctrine	اصول
technic	اصول
root	اصول
doctrines	اصول
nitty-gritty	اصول
accentually	مطابق تکیه صدا
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
anno hegirae	مطابق تقویم هجری
constitutional	مطابق قانون اساسی
cut and dried	مطابق نقشه وبرنامه
dialectically	مطابق قواعد منطق
discretionally	مطابق میل و اختیار
ethically	مطابق علم اخلاق
ethnologically	مطابق علم نژادشناسی
ideal	مطابق نمونه واقعی
ideals	مطابق نمونه واقعی
reconstructions	نمونه مطابق اصل
reconstruction	نمونه مطابق اصل
cut-and-dried	مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry	مطابق نقشه وبرنامه
anatomically	مطابق علم تشریح
parallels	نظیر مطابق بودن با
true copy	رونوشت مطابق با اصل
to keep step to a band	مطابق موزیک پازدن
meets	مطابق شرایط بودن
quite the thing	مطابق بارسم معمول
currency	مطابق روز بودن
currencies	مطابق روز بودن
classics	مطابق بهترین نمونه
modular	مطابق اندازه یامقیاس
biblical	مطابق کتاب مقدس
parallel	نظیر مطابق بودن با
classic	مطابق بهترین نمونه
paralleled	نظیر مطابق بودن با
parallelled	نظیر مطابق بودن با
parallelling	نظیر مطابق بودن با
metronomic	مطابق میزانه شمار
true life	مطابق زندگی روزمره
paralleling	نظیر مطابق بودن با
meet	مطابق شرایط بودن
pedagogical teaching	اموزش مطابق فن تعلیم
up-to-date	مطابق اخرین طرز
up to date	مطابق اخرین طرز
pedagogically	مطابق علم اموزش
politics	اصول سیاسی
theory	اصول نظری
methodology	علم اصول
methodologies	علم اصول
communism	اصول اشتراکی
accounting principles	اصول حسابداری
banking principles	اصول بانکداری
technics	اصول فنی
constitutionalism	اصول مشروطیت
chung shin	اصول تکواندو
doctrine	اصول حکمت
abolitionist	اصول بردگی
doctrines	اصول حکمت
modernism	اصول امروزی
general principles	اصول کلی
copernician system	اصول کپرنیک
naziism	اصول نازی
dogma	اصول عقاید
dogmas	اصول عقاید
prineipal parts	اصول فعل
functional	اصول مبادی
tenets	اصول مسلم
principles of religion	اصول مذهب
principles of economy	اصول اقتصاد
principles of economics	اصول اقتصاد
kinesiology	اصول مکانیزم
grimaced	ادا و اصول
monopolism	اصول انحصار
monopolosm	اصول انحصار
neodoxy	اصول نوین
nazism	اصول نازی
mormonism	اصول mormon ها
mutualism	اصول همکاری
tenet	اصول مرام
systems	اصول وجود
rational principle	اصول عقلیه
economic principles	اصول اقتصادی
grimace	ادا و اصول
roots and branches	اصول وفروع
grimaces	ادا و اصول
grimacing	ادا و اصول
denial measures	اصول ممانعت
technologically	اصول فنی
creationism	اصول افرینش
technological	اصول فنی
system	روش اصول
system	اصول وجود
systems	روش اصول
theories	اصول نظری
relativity principles	اصول نسبیت
scriptural	مطابق متن کتاب مقدس
moresque	مطابق با سبک مغربیهای افریقا
standardised	مطابق درجه معینی دراوردن
phonetioist	طرفداری املای مطابق صدا
ethnically	مطابق علم طوایف بشر
sunwise	مطابق گردش عقربک ساعت
that i snot in keepingwith our	این مطابق نظریه مانیست
with the sun	مطابق گردش عقربک ساعت
sovietize	مطابق رژیم شوروی کردن
standardization	مطابق معیار خاص دراوردن
ideally	مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
tallied	تطبیق کردن مطابق بودن
answers	بدرد خوردن مطابق بودن
models	مطابق مدل معینی در اوردن
answering	بدرد خوردن مطابق بودن
synchronised	همزمان شدن با هم مطابق کردن
up-to-date	امروزی تازه مطابق روز
answered	بدرد خوردن مطابق بودن
standardizing	مطابق درجه معینی دراوردن