Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
English
Persian
dimension
معیار
dimensions
معیار
test
معیار
tested
معیار
tests
معیار
criterion
معیار
sample
معیار
sampled
معیار
norm
معیار
norms
معیار
touchstone
معیار
touchstones
معیار
yardstick
معیار
yardsticks
معیار
benchmark
معیار
benchmarks
معیار
gauge
معیار
gauged
معیار
gauges
معیار
standard
معیار
standards
معیار
paragon
معیار
paragons
معیار
canonical
معیار
rate of dosage
معیار
received
معیار
Other Matches
ppi gauge
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
scitovsky double criterion
معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
criterion of degeneracy
معیار تبهگنی
g
نمونه معیار
gray code
معیار GREY
pareto criterion
معیار پاراتو
standard deviation
انحراف معیار
sigma
انحراف معیار
sigma score
نمره معیار
standard score
نمره معیار
STD
مخفف معیار
gauge
مقیاس معیار
gauged
مقیاس معیار
gauges
مقیاس معیار
STDs
مخفف معیار
standardization
معیار گیری
standard
یکسان معیار
standard stimulus
محرک معیار
standards
یکسان معیار
standard error
خطای معیار
standard of living
معیار زندگی
standards of living
معیار زندگی
system standard
معیار سیستم
wire gauge
معیار ضخامت سیم
sm
خطای معیار میانگین
standard error of mean
خطای معیار میانگین
standard error of estimate
خطای معیار براورد
Greenwich Mean Time
معیار ساعت گرینویچ
sigmagram
نگاره نمرات معیار
standard error of difference
خطای معیار تفاوت
air quality criterion
معیار کیفیت هوا
criterion
معیار نشان قطعی
sed
خطای معیار تفاوت
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
prints
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standard progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج معیار
print
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standard error of measurement
خطای معیار اندازه گیری
SE
خطای معیار اندازه گیری
sd
انحراف معیار گروه نمونه
carats
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
substandard
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
carat
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
draft quality
معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
standard item
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
negligence
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com