Dictiornary-Farsi | معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
scitovsky double criterion	معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی


Other Matches

ppi gauge	معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
canonical	معیار
rate of dosage	معیار
benchmark	معیار
yardsticks	معیار
yardstick	معیار
touchstones	معیار
gauge	معیار
gauged	معیار
gauges	معیار
paragons	معیار
paragon	معیار
received	معیار
standards	معیار
standard	معیار
touchstone	معیار
dimensions	معیار
tests	معیار
norms	معیار
benchmarks	معیار
tested	معیار
test	معیار
dimension	معیار
sample	معیار
sampled	معیار
norm	معیار
criterion	معیار
standard score	نمره معیار
sigma score	نمره معیار
standards of living	معیار زندگی
STDs	مخفف معیار
STD	مخفف معیار
g	نمونه معیار
standard of living	معیار زندگی
standard stimulus	محرک معیار
standard deviation	انحراف معیار
pareto criterion	معیار پاراتو
standards	یکسان معیار
standardization	معیار گیری
gray code	معیار GREY
system standard	معیار سیستم
sigma	انحراف معیار
criterion of degeneracy	معیار تبهگنی
gauge	مقیاس معیار
gauged	مقیاس معیار
gauges	مقیاس معیار
standard error	خطای معیار
standard	یکسان معیار
standard error of estimate	خطای معیار براورد
sm	خطای معیار میانگین
air quality criterion	معیار کیفیت هوا
standard error of mean	خطای معیار میانگین
sed	خطای معیار تفاوت
standard error of difference	خطای معیار تفاوت
criterion	معیار نشان قطعی
Greenwich Mean Time	معیار ساعت گرینویچ
sigmagram	نگاره نمرات معیار
wire gauge	معیار ضخامت سیم
standardization	مطابق معیار خاص دراوردن
standard progressive matrices test	ازمون ماتریسهای مدرج معیار
printed	معمولا با معیار نقط ه در اینچ
SE	خطای معیار اندازه گیری
sd	انحراف معیار گروه نمونه
prints	معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standard error of measurement	خطای معیار اندازه گیری
print	معمولا با معیار نقط ه در اینچ
carat	معیار اندازه گیری کیفیت طلا
carats	معیار اندازه گیری کیفیت طلا
substandard	زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
draft quality	معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
transvaluate	سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
standardized	مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
transvalue	سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
standard item	اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
to bring somebody into line	زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
negligence	اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
utilitarianism	بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
standards	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
pareto criterion	ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
m	مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
double star	دوگانه
dual	دوگانه
two some	دوگانه
twofold	دوگانه
dualize	دوگانه کردن
dual processors	پردازندههای دوگانه
dual personality	شخصیت دوگانه
dual impression	برداشت دوگانه
dual sensation	احساس دوگانه
double-takes	واکنش دوگانه
dualist	دوگانه نگر
dualism	دوگانه نگری
ghost signal	تصویر دوگانه
dualistic dependency	وابستگی دوگانه
duplex telegraphy	تلگراف دوگانه
dualistic economy	اقتصاد دوگانه
duplex ignition	احتراق دوگانه
dual carriageway	شوسه دوگانه
double antenna	انتن دوگانه
double armature	ارمیچر دوگانه
dual carriageways	شوسه دوگانه
coconsciousness	هشیاری دوگانه
double bond	پیوند دوگانه
diphthongs	مصوت دوگانه
double conversion	تبدیل دوگانه
diphthong	مصوت دوگانه
double cropping	کشت دوگانه
double helix	مارپیچ دوگانه
diplacusis	دوگانه شنوی
twin-sets	ژاکت دوگانه
double-take	واکنش دوگانه
dual channel television sound system	کانال صوتی دوگانه
split sound system	کانال صوتی دوگانه
dual disk drive	گرداننده دیسک دوگانه
dual labor market	بازار کار دوگانه
dual channel sound system	کانال صوتی دوگانه
conjugated double bond	پیوند دوگانه مزدوج
cumulated double bonds	پیوندهای دوگانه همجوار
symmetry double bond	پیوند دوگانه متقارن
exocyclic double bond	پیوند دوگانه اگزوسیکلی
endocyclic double bond	پیوند دوگانه اندوسیکلی
isolated double bond	پیوند دوگانه مجزا
doobal dang sang	ضربه پرشی دوگانه تکواندو
high pheasant	تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
duplexes	مضاعف
doubled	مضاعف
duplex	مضاعف
bilateral	مضاعف
double precision	مضاعف
doubled up	مضاعف
double line	خط مضاعف
multiple	مضاعف
double	مضاعف
doubled	مضاعف نمودن
peak to peak voltage	ولتاژ مضاعف
double alternation	تناوب مضاعف
double junction	اتصال مضاعف
double	مضاعف نمودن
double lead screw	حلزونی مضاعف
double image	تصویر مضاعف
doubled up	مضاعف نمودن
double beam	پرتو مضاعف
birefringence	شکست مضاعف
birefringence	انکسار مضاعف
double blowing	دمش مضاعف
double bond	اتصال مضاعف
double counting	محاسبه مضاعف
double cropping	کشت مضاعف
double decomposition	تجزیه مضاعف
double density	چگالی مضاعف
double density	تراکم مضاعف
bilateral observation	دیدبانی مضاعف
double diode	دیود مضاعف
double dissociation	گسست مضاعف
two throw ladder	پلکان مضاعف
binary	جفتی مضاعف
double length	با طول مضاعف
double length	طول مضاعف
double salt	ملح مضاعف
dual nationality	تابعیت مضاعف
double taxation	مالیات مضاعف
dual density	تراکم مضاعف
double word	کلمه مضاعف
doubled columns	ستونهای مضاعف
doubly linked	با پیوند مضاعف
doubliy	بطور مضاعف
double salt	نمک مضاعف
duplexing	مضاعف سازی
fiddle blocks	قرقره مضاعف
double precision	دقت مضاعف
duplexing	مضاعف کردن
double punch	منگنه مضاعف
duplex console	پیشانه مضاعف
duplex computer	کامپیوتر مضاعف
double refraction	انکسار مضاعف
double refraction	شکست مضاعف
doubleword	کلمه مضاعف
double limiter	محدود کننده مضاعف
double contact lamp	لامپ با اتصال مضاعف
double beam	شعاع مضاعف نور
double irradiation technique	روش تاباندن مضاعف
oversrike	چاپ مضاعف دخشه
double linked list	لیست پیوندی مضاعف
double piston engine	موتور پیستون مضاعف
electrical double layer	لایه مضاعف الکتریکی
double tape	نوار مساحی مضاعف
double taxation	مالیات بندی مضاعف
double triode	لامپ تریود مضاعف
doubled pawns	پیادهای مضاعف شطرنج
double hardening	سخت گردانی مضاعف
double density recording	ضبط تراکم مضاعف
double blind method	روش بی نام مضاعف
double entry	دفتر داری مضاعف
alum	سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend	عدد مضاعف عددافزوده شده
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp	لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
quadratic quotient search	الگوریتم بازرسی کننده که به هنگام تست مکانهای بعدی جدول از یک ادرس دوگانه استفاده میکند
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است