Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
criterion
معیار نشان قطعی
Other Matches
ppi gauge
معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
scitovsky double criterion
معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
canonical
معیار
norm
معیار
rate of dosage
معیار
benchmarks
معیار
criterion
معیار
benchmark
معیار
paragons
معیار
paragon
معیار
norms
معیار
touchstones
معیار
tests
معیار
tested
معیار
test
معیار
touchstone
معیار
yardstick
معیار
yardsticks
معیار
dimensions
معیار
dimension
معیار
standard
معیار
sampled
معیار
sample
معیار
gauges
معیار
received
معیار
standards
معیار
gauged
معیار
gauge
معیار
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
pareto criterion
معیار پاراتو
standard deviation
انحراف معیار
standard of living
معیار زندگی
standards of living
معیار زندگی
gray code
معیار GREY
gauges
مقیاس معیار
standard score
نمره معیار
sigma score
نمره معیار
standard
یکسان معیار
gauged
مقیاس معیار
gauge
مقیاس معیار
criterion of degeneracy
معیار تبهگنی
g
نمونه معیار
standardization
معیار گیری
standard stimulus
محرک معیار
system standard
معیار سیستم
STDs
مخفف معیار
standards
یکسان معیار
STD
مخفف معیار
sigma
انحراف معیار
standard error
خطای معیار
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
sigmagram
نگاره نمرات معیار
Greenwich Mean Time
معیار ساعت گرینویچ
standard error of difference
خطای معیار تفاوت
sm
خطای معیار میانگین
standard error of mean
خطای معیار میانگین
air quality criterion
معیار کیفیت هوا
standard error of estimate
خطای معیار براورد
wire gauge
معیار ضخامت سیم
sed
خطای معیار تفاوت
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
definite
<adj.>
قطعی
decretory
قطعی
unconditional
قطعی
deterministic
قطعی
cretain
قطعی
decretive
قطعی
definite
قطعی
assertive
قطعی
decided
قطعی
finals
قطعی
lasts
قطعی
conclusive
قطعی
irrevocable
قطعی
final
قطعی
definitive
قطعی
proof
قطعی
proofs
قطعی
definitely
قطعی
peremptory
قطعی
decisive
قطعی
last a
قطعی
judicatory
قطعی
surest
قطعی
fixed
قطعی
surer
قطعی
sure
قطعی
uncompromising
قطعی
lasted
قطعی
uncompromisingly
قطعی
positive
قطعی
last
قطعی
standardization
مطابق معیار خاص دراوردن
print
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standard progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج معیار
printed
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
sd
انحراف معیار گروه نمونه
SE
خطای معیار اندازه گیری
prints
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standard error of measurement
خطای معیار اندازه گیری
for good
بطور قطعی
categoric
قیاسی قطعی
trenchant
قاطع قطعی
final award
رای قطعی
uncoditioned
قطعی نشده
categorical
قیاسی قطعی
to definitive answer
پاسخ قطعی
once and a way
بطور قطعی
certain
محقق قطعی
indefinite
غیر قطعی
deteministic model
مدل قطعی
final awards judgements
احکام قطعی
the last word
سخن قطعی
firm offer
پیشنهاد قطعی
flying colors
موفقیت قطعی
irrevocable sale
بیع قطعی
declaredly
با افهار قطعی
affirmation
افهار قطعی
affirmations
افهار قطعی
enforceable judgment
رای قطعی
flat-footed
ثابت قطعی
finals
غایی قطعی
emphatically
بطور قطعی
flat footed
ثابت قطعی
decidedly
بطور قطعی
magistral
قاطع قطعی
indecision
غیر قطعی
final
غایی قطعی
indecisive
غیر قطعی
decisively
بطور قطعی
reserve price
بهای قطعی
absolutes
کامل قطعی
absolute
کامل قطعی
to turn the scale
قطعی بودن
substandard
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
carat
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
carats
معیار اندازه گیری کیفیت طلا
insecure
نامعین غیر قطعی
averment
افهار قطعی یا مثبت
interlocutory
موقتی غیر قطعی
Is that definite?
این قطعی است؟
final decision
رای قطعی و نهایی
categorically
بطور قاطع یا قطعی
terminative
بپایان رساننده قطعی
indecisively
بطور غیر قطعی
ultimata
اخرین پیشنهاد قطعی
judicial
قطعی داوری کننده
ultimatums
اخرین پیشنهاد قطعی
ultimatum
اخرین پیشنهاد قطعی
asserts
افهار قطعی کردن
revocable sale
بیع غیر قطعی
asserting
افهار قطعی کردن
assert
افهار قطعی کردن
asserted
افهار قطعی کردن
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
draft quality
معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
once for all
بطور قطعی یا اول و اخر
reserve price
قیمت نهایی بهای قطعی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
i cannot positively promise
نمیتوانم قول قطعی بدهم
pocket judgment
سند قطعی لازم الاجرا
standard item
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
marking
نشان دار سازی نشان
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
نشان دار سازی نشان
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
octodecimo
قطعی که برابر با یک هیجدهم یک ورق کاغذ باشد
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
in flagrante delicto
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
the smoking gun
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
negligence
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks
نشان کردن نشان
mark
نشان کردن نشان
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
definitive hospitalization
سیستم معالجه قطعی معالجه نهایی
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
benchmarks
نشان
benchmark
نشان
printless
بی نشان
tracked
نشان
tracks
نشان
slurring
نشان
slurs
نشان
gong
[British E]
نشان
insigne
نشان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com