English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
direct object مفعول مستقیم
Search result with all words
indirect object مفعول غیر مستقیم
Other Matches
ablative مربوط به مفعول به یا مفعول عنه
ablative مفعول به مفعول عنه
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
objecting مفعول
urning مفعول
passive مفعول
direct objects مفعول
obj مفعول
passives مفعول
objected مفعول
indirect objects مفعول
object مفعول
objects مفعول
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
taken اسم مفعول take
direct object مفعول بیواسطه
pp اسم مفعول
past participles اسم مفعول
accusative مفعول اتهامی
past participle اسم مفعول
direct object مفعول صریح
shots اسم مفعول shoot
shot اسم مفعول shoot
withdrawn اسم مفعول withdraw
gotten اسم مفعول فعل get
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
flung اسم مفعول فعل fling
smitten اسم مفعول فعل smite
ablative مفعول منه صیغه الت
shone گذشته و اسم مفعول shine
awoken اسم مفعول فعل awake
been اسم مفعول فعل بودن
woken اسم مفعول فعل wake
worn اسم مفعول فعل wear
shorn اسم مفعول فعل shear
borne اسم مفعول فعل bear
particpially بطوراسم فاعل یا اسم مفعول
repaid زمان گذشته و اسم مفعول repay
had زمان ماضی واسم مفعول فعل have
pled زمان گذشته و اسم مفعول plead
spilt زمان گذشته و اسم مفعول spill
swung اسم مفعول و زمان گذشتهی swing
unstuck زمان گذشته و اسم مفعول unstick
unwound زمان گذشته و اسم مفعول unwind
laid زمان گذشته و اسم مفعول lay
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
should زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
met زمان ماضی واسم مفعول فعل meet
fought زمان ماضی واسم مفعول فعل fight
bended زمان گذشته و اسم مفعول فعل bend
perfect infinitive مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
on line مستقیم
straight line code کد مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
leveled مستقیم
level مستقیم
attributive مستقیم
firsthand مستقیم
straight line خط مستقیم
levelled مستقیم
beeline خط مستقیم
straightest مستقیم
levels مستقیم
straighter مستقیم
first-hand مستقیم
straight مستقیم
straight line مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
righting مستقیم
direct <adj.> مستقیم
right مستقیم
directs مستقیم
bee line خط مستقیم
upstanding مستقیم
righted مستقیم
straightish مستقیم
directed مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct material مواد مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
spur offtake ابگیر مستقیم
d.c. جریان مستقیم
direct process فرایند مستقیم
d.c جریان مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
indirect غیر مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct address آدرس مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
hotter خط تلفن مستقیم
hottest خط تلفن مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
ambagious غیر مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
air line خط مستقیم هوایی
dressing مستقیم کنی
dressings مستقیم کنی
hot خط تلفن مستقیم
backstair غیر مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct fire اتش مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct control کنترل مستقیم
uniaxial bending خمش مستقیم
aright مستقیم مستقیما
directness مستقیم بودن
straight position فرم مستقیم
Go straight ahead. مستقیم بروید.
straight line دارای خط مستقیم
specific cost هزینه مستقیم
intuition درک مستقیم
intuitions درک مستقیم
straight قسمت مستقیم
straighter قسمت مستقیم
straightest قسمت مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
rectilinear مستقیم الخط
straight edge لبه مستقیم
uncurl مستقیم شدن
video disk دسترسی مستقیم
through call مکالمه مستقیم
visual fire تیر مستقیم
wall pass پاس مستقیم
airline خط مستقیم هوایی
direct hits اصابت مستقیم
airlines خط مستقیم هوایی
straightening flute drill مته مستقیم
direct hit اصابت مستقیم
highroad صراط مستقیم
highroads صراط مستقیم
straight line بخط مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
sonna deung koot دست مستقیم
sideway غیر مستقیم
proximate بیفاصله مستقیم
direct current جریان مستقیم
line storm طوفان مستقیم
on line help کمک مستقیم
random access دستیابی مستقیم
proximate cause علت مستقیم
rectiliner مستقیم الخط
positive relation رابطه مستقیم
on line information service سرویس اطلاعاتی مستقیم
direct memory access دستیابی مستقیم به حافظه
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
detour behavior رفتار غیر مستقیم
direct reading instrument دستگاه مستقیم خوانی
Don't beat around the bush! مستقیم و رک حرف بزن!
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct quota tion نقل قول مستقیم
direct absorption process فرایند جذب مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access method روش دستیابی مستقیم
direct casting ریخته گری مستقیم
straihting machine دستگاه مستقیم کنی
live copy paste کپی الصاق مستقیم
intuitional ناشی از درک مستقیم
indirect methods روشهای غیر مستقیم
indirect lighting نور غیر مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com