Dictiornary-Farsi | مقام هماهنگ کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (16 milliseconds)

English	Persian
coordinating authority	مقام هماهنگ کننده


Other Matches

coordinator	هماهنگ کننده
coordinator	هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
autosyn	هماهنگ کننده خودکار
sequence valve	شیر هماهنگ کننده
area coordination group	گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
synchronising	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
executing agency	مقام اجرا کننده
using agency	مقام استفاده کننده
self aggrandizing	تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
antivignetting filter	صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
market socialism	سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
plate milling stand	مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
synchronous	هماهنگ
harmonic	هماهنگ
monotone	هماهنگ
consonant	هماهنگ
harmonious	هماهنگ
coordinated	هماهنگ
consonants	هماهنگ
harmonic	هماهنگ همساز
proportional	متقابل یا هماهنگ
subharmonic	هماهنگ فرعی
harmonized	هماهنگ کردن
coordination	هماهنگ سازی
harmonizes	هماهنگ کردن
harmonic motion	حرکت هماهنگ
harmonises	هماهنگ کردن
harmonizing	هماهنگ کردن
harmonize	هماهنگ کردن
harmonic vibration	ارتعاش هماهنگ
harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ
harmonic wave	موج هماهنگ
coordinate	هماهنگ ساختن
harmonised	هماهنگ کردن
cooperating bishop	دو فیل هماهنگ
harmonising	هماهنگ کردن
sequencer	شیر هماهنگ
coordinate	متناسب یا هماهنگ کردن
creeping attack	تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
synchronizing mechanism	ساز و کار هماهنگ
damped harmonic motion	حرکت هماهنگ میرا
simple harmonic motion	حرکت هماهنگ ساده
executive area	ناحیه هماهنگ ساز
damped harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ میرا
fire support coordinator	هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
bsc	SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
screen coordinator	هماهنگ کنند پوشش دریایی
concrescent	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
monotone	صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
synchronize	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
compatability	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
synchronises	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
pseudostereo	ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
orient	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
proportional clothing	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
orienting	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
cim	استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
embassage	مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
cim	استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده
orchestrating	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate	هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
fire coordination	هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
flight coordination	هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
stages	مقام
standing	مقام
stage	مقام
opposite number	هم مقام
rete	مقام
paripassu	هم مقام
equipotential	هم مقام
position	مقام
stature	مقام
eminence	مقام
placing	مقام
places	مقام
place	مقام
status	مقام
function	مقام
connexions	مقام
connection	مقام
stand	مقام
eminency	مقام
offices	مقام
authority	مقام
functioned	مقام
setting	مقام
settings	مقام
pews	مقام
pew	مقام
foothole	مقام
functions	مقام
pank	مقام
office	مقام
positioned	مقام
places	مقام رتبه
doctors of eminence	پزشکان پر مقام
subsitute	قائم مقام
placing	مقام رتبه
directorate	مقام مدیریت
see of rome	مقام پاپ
officiate	مقام رسمی
high-class	والا مقام
locumtenens	قائم مقام
papal dignity	مقام پاپ
directorates	مقام مدیریت
place	مقام رتبه
infra dig	دون مقام
knighthood	مقام سلحشوری
defensive	مقام تدافع
shrievalty	مقام ومنصب
men of position	صاحبان مقام
successor	قائم مقام
prelacy	مقام اسقفی
preferment	مقام افتخاری
officeholder	شاغل مقام
oldman	مقام فرماندهی
peerages	مقام سناتوری
professoriat	مقام استادی
vice chancellor	قائم مقام
duumvir	شریک مقام
priorate	مقام اسبق
senatorship	مقام سناتوری
marquises	مقام مارکیز
editorship	مقام سردبیری
receivership	مقام امانت
marquis	مقام مارکیز
marquesses	مقام مارکیز
marquess	مقام مارکیز
vice-chancellors	قائم مقام
vice-chancellor	قائم مقام
peerage	مقام سناتوری
mastership	مقام استادی
post	مقام مسئولیت
knighthoods	مقام سلحشوری
stations	مقام مستقرکردن
stationed	مقام مستقرکردن
station	مقام مستقرکردن
officiating	مقام رسمی
officiates	مقام رسمی
officiated	مقام رسمی
dignity	مقام رتبه
post-	مقام مسئولیت
posted	مقام مسئولیت
posts	مقام مسئولیت
positioned	مرتبه مقام
roll stand	مقام نورد
position	مرتبه مقام
man of place	صاحب مقام
substituting	قائم مقام
substituted	قائم مقام
substitute	قائم مقام
devil may care	بی توجه به مقام
first water	بالاترین مقام
surrogates	قائم مقام
reinstatement	تثبیت در مقام
vicars	قائم مقام
kingship	مقام سلطنت
professorship	مقام استادی
professorships	مقام استادی
viziership	مقام وزارت
knight errantry	مقام سلحشوری
vizierate	مقام وزارت
title	اسم مقام
titles	اسم مقام
priesthood	مقام کشیش
wardenship	مقام ریاست
attorneyship	مقام وکالت
deputy	قائم مقام
deplume	از مقام انداختن
Highness	بلندی مقام
Highnesses	بلندی مقام
A musical tone .	مقام ( درموسیقی )
khediviate	مقام خدیو
eminently	با علو مقام
state-	مقام ورتبه
bishopric	مقام اسقفی
stated	مقام ورتبه
states	مقام ورتبه
stating	مقام ورتبه
much	عالی مقام
locum	قائم مقام
commandery	مقام فرماندهی
locums	قائم مقام
kaiserdom	مقام قیصر
surreptitiously	قائم مقام
vicar	قائم مقام
eminent	والا مقام
khedivate	مقام خدیو
dignitaries	عالی مقام