English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
infinite quantity مقدار بی نهایت
Other Matches
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
to a fault بی نهایت
to infinity بی نهایت
to infinity تا نهایت
plaguily بی نهایت
fearfully بی نهایت
in the extreme بی نهایت
to an extreme بی نهایت
infintesimal بی نهایت
excessively بی نهایت
endlessly بی نهایت
extremities نهایت
extremity نهایت
outrance نهایت
infinite بی نهایت
extreme نهایت
infinity بی نهایت
omega نهایت
beyond measure بی نهایت
an infinite quantity بی نهایت
an infinite بی نهایت
screamingly بی نهایت
infinitesimal بی نهایت کوچک
infinitesimal بی نهایت خرد
galactic بی نهایت بزرگ
infinity بی نهایت [ریاضی]
intolerable تن در ندادنی بی نهایت
breathlessly با نهایت اشتیاق
sustainable energy انرژی بی نهایت
to the quick بی نهایت سراسر
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
frustum جزء بی نهایت کوچک
perfection of savagery نهایت وحشی گری
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
he did his utmost نهایت کوشش را بعمل اوردن
nervous wreck آدم بی نهایت عصبانی و نگران
It is dirt cheap . It is a give - away . مفت است ( بی نهایت ارزان )
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
use up every ounce of energy نهایت تلاش خود را به کار بستن
Ravishingly beautiful . مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
I was petrified. دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
The patience of job. صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
values مقدار
percentage مقدار
deals مقدار
sprinkling مقدار کم
deal مقدار
truth table دو مقدار
volume discount مقدار
extent حد مقدار
valuing مقدار
quantum مقدار
spatters مقدار کم
smidgin مقدار کم
smidgen مقدار کم
modicum مقدار کم
single valued تک مقدار
scantling مقدار
percentages مقدار
measurment مقدار
royalty tonnage مقدار
spatter مقدار کم
spattered مقدار کم
spattering مقدار کم
outturn مقدار
penny worth مقدار کم
soupcon مقدار کم
iso quant مقدار
t value مقدار تی
sup مقدار
supped مقدار
supping مقدار
sups مقدار
mouthful مقدار
mouthfuls مقدار
what چه مقدار
summa مقدار
batch مقدار
batches مقدار
value مقدار
dealt مقدار
amounts مقدار
quantities مقدار
amount مقدار
amounting مقدار
magnitude مقدار
quantity مقدار
sum مقدار
total مقدار
size مقدار
volume مقدار
sizes مقدار
volumes مقدار
amounted مقدار
doses مقدار دارو
dosing مقدار مجاز
guest element عنصر کم مقدار
dosing مقدار دارو
doses مقدار مجاز
dosed مقدار دارو
meanest مقدار میانگین
meaner مقدار میانگین
trace element عنصر کم مقدار
proportion شباهت مقدار
proportions شباهت مقدار
dose مقدار مجاز
dose مقدار دارو
dosed مقدار مجاز
expected value مقدار نظری
light value مقدار نور
maximum value مقدار حداکثر
mileage مقدار کارکردموتور
mileage مقدار کیلومتر
mean value مقدار متوسط
mean value مقدار میانگین
contenting مقدار مندرجات
content مقدار مندرجات
moisture content مقدار تری
moisture content مقدار رطوبت
mort مقدار زیاد
maximum ratings مقدار حداکثر
logical value مقدار منطقی
initial value مقدار اولیه
instantaneous value مقدار لحظهای
parameters مقدار ثابت
parameter مقدار ثابت
jillion مقدار زیاد
average مقدار متوسط
averaged مقدار متوسط
averages مقدار متوسط
averaging مقدار متوسط
nominal value مقدار اسمی
an abundance of مقدار زیاد
just as well <adv.> همان مقدار
equally <adv.> همان مقدار
calorific power مقدار حرارتی
certificate of measurement گواهی مقدار
sufficient مقدار کافی
certificate of quantity گواهی مقدار
characteristic number ویژه مقدار
characteristic number مشخصه مقدار
average value مقدار میانگین
sales {pl} مقدار فروش
volume of sales مقدار فروش
algebraic value مقدار جبری
turnover مقدار فروش
absorbancy مقدار جذب
absorbance مقدار جذب
approximate value مقدار تقریبی
absolute value مقدار مطلق
auxiliary value مقدار کومکی
average value مقدار متوسط
turn-over مقدار فروش
characteristic root ویژه مقدار
characteristic root مشخصه مقدار
constatnt مقدار ثابت
critical valve مقدار بحرانی
data value مقدار داده
debit balance مقدار بدهکاری
hoists مقدار کشش
hoisted مقدار کشش
hoist مقدار کشش
drib مقدار کمی
eigenvalue ویژه مقدار
eigenvalue مقدار مشخصه
rotation مقدار چرخش یک شی
value قدر مقدار
mean مقدار میانگین
proper value ویژه مقدار
constant مقدار ثابت
proper value مشخصه مقدار
use مقدار مفید
uses مقدار مفید
valuing قدر مقدار
scale نرخ دو مقدار
values قدر مقدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com