Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
declination
مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
Other Matches
true north
شمال واقعی
true track
تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
compass north
شمال مغناطیسی
magnetic north
شمال مغناطیسی
magnetic north pole
قطب شمال مغناطیسی
conductance
مقدار هدایت واقعی
employment gap
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
magnetic permeance
مقدار هدایت مغناطیسی
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
northing
عرض شمالی انحراف به سوی شمال شمال شبکه
magnetic induction
چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
north-east
شمال شرقی در شمال شرق
north east
شمال شرق شمال شرقی
north north east
میان شمال و شمال خاور
north west
شمال غرب شمال غربی
northeast
شمال شرقی شمال شرق
northwest
شمال غرب شمال غربی
north by cast
میان شمال و شمال شرقی
north-west
شمال غربی در شمال غرب
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
holarctic
وابسته به ناحیه قطب شمال منطقه قطب شمال
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabling
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
softest
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
medium
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
softer
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
mediums
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
ferromagnetic material
هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
magnetic tapes
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tape
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
record
گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
degauss
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
tapes
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic ink character recognition
تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
tape
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic skin effect
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
magnetic blowout
خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
permalloy
خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
difference
تفاوت
margins
تفاوت
apathetic
بی تفاوت
diversities
تفاوت
margine
تفاوت
diversity
تفاوت
margin
تفاوت
differences
تفاوت
indfferent
بی تفاوت
exchange
تفاوت
discrepancy
تفاوت
amphoteric
بی تفاوت
noise margin
تفاوت خش
indifferent
بی تفاوت
exchanging
تفاوت
exchanges
تفاوت
exchanged
تفاوت
magnaflux
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
magnetic reluctance
مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی
magnetic ritation
گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
magnetic deflector
یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic flow
فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
price differential
تفاوت قیمت
displaciment
تفاوت مکان
minor exchange
تفاوت کوچک
winning the exchang
تفاوت گرفتن
losing the exchange
تفاوت دادن
tolerance
تفاوت مجاز
neutral stability
پایداری بی تفاوت
what the odds
چه تفاوت میکند
inequality
تفاوت نامعادله
significant difference
تفاوت معنادار
inequalities
تفاوت نامعادله
tolerances
تفاوت مجاز
neutral equilibrium
تعادل بی تفاوت
product differentiation
تفاوت محصول
sensed difference
تفاوت محسوس
permissible deviation
تفاوت مجاز
agio
تفاوت هزینه تسریع
they differ materially
تفاوت کلی با هم دارند
standard error of difference
خطای معیار تفاوت
rank difference correlation
همبستگی تفاوت رتبه ها
as cool as a cucumber
<idiom>
مثل یخ
[سرد و بی تفاوت]
discrepancy
تفاوت اشتباه در حساب
sed
خطای معیار تفاوت
just noticeable difference
کمترین تفاوت محسوس
make over
<idiom>
بی تفاوت جلوه دادن
jnd
کمترین تفاوت محسوس
in the face of such odds
با وجود این تفاوت
long odds
تفاوت زیاد درمسابقه
by far
<idiom>
با تفاوت زیاد،بزرگ
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
it makes a t. difference
تفاوت خیلی زیادی نمیکند
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
magnetic flux density
چگالی شار مغناطیسی چگالی خطوط قوا اندوکسیون مغناطیسی
quality
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
balance of trade
تفاوت رقم صادرات و واردات دوکشور با هم
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
trade gap
تفاوت بین صادرات و واردات یک کشور
total factor productivity
تفاوت بین رشد داده ها و ستاده ها
qualities
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
to split the difference
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
markup
تفاوت بین هزینه و قیمت کالا
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
balance of trade
تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
northerly
شمال
north
شمال
north
<adj.>
شمال
north
در شمال
reluctivity
مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
dispersion
پراکندگی شار مغناطیسی پراکندگی فوران مغناطیسی
magnetic nuclear resonance
تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
magnetic flux
فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
the north pole
قطب شمال
north west
شمال باختر
ina northerly direction
سوی شمال
northerner
اهل شمال
north westerly
شمال غربی
north westerly
در شمال باختر
north-west
شمال غرب
compass rose
شمال نما
northerners
اهل شمال
north wind
باد شمال
northeast
شمال خاوری
true north
شمال جغرافیایی
true north
شمال حقیقی
northern
ساکن شمال
north
روبه شمال
North Pole
قطب شمال
northerly
به سمت شمال
arcturus
نگهبان شمال
north-east
شمال شرق
north western
شمال غربی
north-western
شمال غربی
north east
در شمال خاور
northwestern
شمال غربی
north easterly
شمال شرقی
northbound
عازم شمال
north-easterly
شمال شرقی
north
باد شمال
north east
شمال خاور
arctic
قطب شمال
north-westerly
شمال غربی
north-westerly
در شمال باختر
Libya
شمال افریقا
NW
شمال غربی
northwardly
سوی شمال
north-eastern
رو به شمال شرق
northeastern
شمال شرقی
north-eastern
از شمال خاوری
northeastward
شمال شرقی
grid north
شمال شبکه
epsilon bootis
رایت شمال
northwest
شمال باختری
northward
بسوی شمال شمالا
northeastward
بطرف شمال شرقی
northeastern
مربوط به شمال شرقی
northwards
بسوی شمال شمالا
Nordic
وابسته به شمال اروپا
north light roof
بام شمال نور
NW
مخفف شمال غرب
norther
بیشتر بطرف شمال
northwardly
بطرف شمال شمالی
compass north
شمال قطب نما
north easter
باد شمال خاور
rubicon
رودی در شمال ایتالیا
northeaster
نسیم شمال شرقی
northeaster
باد شمال خاوری
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
Arctic Circle
مدار قطب شمال
northwester
باد شمال غربی
upstater
اهل شمال استان
northwester
طوفان شمال غربی
northwestwards
بطرف شمال غربی
ice foot
دیواره یخ درنواحی شمال
north wester
باد شمال باختر
celestial north pole
قطب شمال عالم
north-eastern
به سوی شمال شرق
smew
مرغابی شمال اروپاواسیا
Flemish Mannerism
انقلاب شمال اروپا
northernmost
دورترین محل در شمال
ex post
واقعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com