English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
dollar area منطقه پولی دلار
Other Matches
drop zone منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
dollars دلار
dollar دلار
bucks دلار
buck دلار
eurodollars دلار اروپایی
grand هزار دلار
petrodollars دلار نفتی
thou یک هزار دلار
grander هزار دلار
grandest هزار دلار
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
long green دلار کاغذی پشت سبز
petrodollars دلار حاصل ازفروش نفت
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
accelerated meran مران شتابان دلار دفاع اسلاو
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
airspace reservation منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
cents سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است
centi- سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است
cent- سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است
krona مسکوک ایسلند و سوئد معادل 6202/0 دلار
cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
haven submarine منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
grid zone منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
sector منطقه عمل منطقه مسئولیت
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors منطقه عمل منطقه مسئولیت
remotest خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter خارج از منطقه منطقه دورافتاده
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
motif گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
axial route مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
defense coastal area منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
airspace prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
island منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
moneyary پولی
moneyed پولی
pecuniary پولی
impecuniousity بی پولی
venal پولی
monetary پولی
mercenaly پولی
pockets پولی
pocket پولی
impecuniosity بی پولی
intersectional service قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
polyethylene پولی اتیلن
monetary control نظارت پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary control کنترل پولی
monetary base پایه پولی
monetary base مبنای پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary sector بخش پولی
money capital سرمایه پولی
money matters امور پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary incentive مشوق پولی
money illusion خطای پولی
money income درامد پولی
monetary school مکتب پولی
monetary value ارزش پولی
money wage مزد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary unit واحد پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary system سیستم پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary authorities مقامات پولی
money illusion توهم پولی
grooved pulley پولی شیاردار
tight money کنترل پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
real غیر پولی
money order حواله پولی
money orders حواله پولی
financial property داراییهای پولی
financial property اموال پولی
financial inventory ذخایر پولی
dealing for money معاملات پولی
loose pulley پولی هرزگرد
pay patient مریض پولی
backing پشتوانه پولی
polywag پولی واگ
pecuniary liability ضمانت پولی
polymyxin پولی میکسین
unit of currency واحد پولی
monetary assets دارائیهای پولی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
european monetary system سیستم پولی اروپایی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
tight money سیاست پولی انقباضی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
free capital سرمایه گذار پولی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
financed تامین هزینه پولی
it was a خوب پولی بود
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
hyperdeflation انقباض پولی شدید
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
gold standard نظام پولی طلا
gold currency system نظام پولی طلا
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
money rate of interest نرخ بهره پولی
price ارزش پولی کالا
deflation انقباض پولی رکود
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
national money income درامد ملی پولی
prices ارزش پولی کالا
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
rate of money wage نرخ مزد پولی
pure monetary policy سیاست پولی خالص
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
finance تامین هزینه پولی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
finances تامین هزینه پولی
financing تامین هزینه پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
poundage مقدار پولی برحسب لیره
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
easy money پولی که براحتی بدست اید
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
air defense action area منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
area assessment ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
air surface zone منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com