English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I have done my homework. I know how to cope . من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
Other Matches
sand crack شکاف درسم اسب
i learnt my lesson درسم را یاد گرفتم
i do know می دانم
for a iknow تا انجا که می دانم
As far as I know . So far as I know. تا آنجا که من می دانم
I don't know it either! <idiom> من هم نمی دانم!
for a iknow انچه من می دانم
For goodness sake ,how do I know? بابا من چه می دانم ؟
I appreciate the fact that ... من قدر این را می دانم که ...
I dont know what is what. نمی دانم چی به چیه
I dont exactly know. درست نمی دانم
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
I dont know what became of him . نمی دانم چه بسرش آمد
Ask me another ! <idiom> من نمی دانم! [اصطلاح روزمره]
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
Now you're asking me one! <idiom> من نمی دانم! [اصطلاح روزمره]
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
If I lay my hands on him. اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
psychologically از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
I'm من هستم
am هستم
i am pushed for money هستم
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
i have not a dry t. on me سر تا پا خیس هستم
i feel گرسنه هستم
i am under obligation to him من ممنون او هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
I'm thirsty. من تشنه هستم.
I am sure that ... من مطمئن هستم که ...
we owe him for his services خدمات او هستم
I'm your age. من هم سن شما هستم.
iam d. to go ارزومندرفتن هستم
feet dry روی هدف هستم
i am under obligation to him زیر بارمنت او هستم
i am bend on going مصمم هستم بروم
i feel sleepy خواب الود هستم
i a with you on that matter من در ان موضوع با شماموافق هستم
I am at your disposal. من دراختیار تان هستم
i own that house من صاحب ان خانه هستم
i am at your service در خدمت شما هستم
iam in bad خیلی در تنگی هستم
i pause for a reply منتظر پاسخ هستم
i maintain قائل هستم به اینکه ...
own a house دارای خانهای هستم
I am certain of it. من درباره اش مطمئن هستم.
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
i await you منتظر شما هستم
Join the club! من هم درشرایطی مشابه هستم !
iam a for his life برای جانش دل واپس هستم
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
I come from Iran . I am Iranian. من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
I am on intimate terms with one of the ministers . با یکی از وزراء نزدیک هستم
i am about that من در این خصوص دلواپس هستم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
I agree with you completely. من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I know the area more or less . کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I am your humble servant . I defer to you . من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I am very orderly and systematic in my work . درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
i wrote as neatly as he did من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I am prepared for any eventuality. برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
steadied فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Can you show me on the map where I am? آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
flowingly روان
ghosts روان
ghost روان
dust bowl شن روان
glib روان
spiriting روان
lotic water اب روان
liquidly روان
flowing روان
handiest روان
handier روان
inviscid روان
liquid روان
liquids روان
easier روان
easiest روان
voluble روان
facile روان
fluid روان
gushing روان
fluent روان
easy روان
fluids روان
cursive روان
slurry گل روان
spirit روان
running water اب روان
handy روان
glibly روان
psyche روان
shifting sand شن روان
profluent روان
psychometrics روان سنجی
psychometry روان سنجی
psychologt روان شناسی
psychography روان نگاری
liquid روان سلیس
mobiles روان سیال
psychogenic روان زاد
liquids روان سلیس
psychoneurosis روان رنجوری
psychoneurotic روان رنجور
learnt روان کردن
smoothe روان بی تکان
sleep walker خوابیده شب روان
psychodynamic روان پویشی
sedan chaire تخت روان
quick gravel ریگ روان
running sand ریگ روان
quick sand ماسه روان
psychotherapeutic روان درمانبخش
to let off روان ساختن
psychosomatics روان تنایی
psychophysiology روان- فیزیولوژی
psychophysics روان- فیزیک
to run off روان بودن
psychics روان شناسی
traumatism روان زخم
psychedelic روان گردان
strecher تخت روان
mobile روان سیال
smoothed نرم روان
smooths نرم روان
ballpoint pens روان نویس ها
ballpoints روان نویس ها
ball pens روان نویس ها
ballpens روان نویس ها
smoothest نرم روان
current جاری و روان
currents جاری و روان
trauma روان زخم
traumas روان زخم
smooth نرم روان
moving staircase پله روان
escalator پله روان
flux روان ساز
psychotherapist روان درمانگر
litter تخت روان
littered تخت روان
littering تخت روان
litters تخت روان
biers تخت روان
bier تخت روان
neuroses روان رنجوری
neurosis روان رنجوری
animus نرینه روان
neurotic روان رنجور
psychosis روان پریشی
psychotic روان پریش
moving stairway پله روان
fuse روان شدن
fused روان شدن
lubricated روان کردن
let off روان کردن
lubricate روان سازنده
liquid bitumen قیر روان
electrodynamics روان برق
easy style انشای روان
liquid fire اتش روان
go-cart تخت روان
anima مادینه روان
mind body problem مساله تن و روان
moving staircase پله روان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com