English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
set back مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
Other Matches
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
ground grainer مهاجمی که پیشروی میکند
garryowen مانور مهاجمی بافرستادن توپ هوایی
hookers مهاجمی که وسط خط جلو درتجمع است و حق رد کردن توپ را با پا دارد
hooker مهاجمی که وسط خط جلو درتجمع است و حق رد کردن توپ را با پا دارد
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
backs مدافع
defendant مدافع
defendants مدافع
defender مدافع
defenders مدافع
pass rusher مدافع خط
pleader مدافع
back مدافع
defenseless بی مدافع
backer up مدافع
crease defenceman مدافع
close defence سه مدافع
apologist مدافع
championless بی مدافع
apologists مدافع
blue liner مدافع
advocating وکیل مدافع
defensor وکیل مدافع
advocates وکیل مدافع
position موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
defending attorney وکیل مدافع
blitzer مدافع نفوذی
backfour چهار مدافع
backman بازیگر مدافع
ball hawk مدافع پرقدرت
judge advocate وکیل مدافع
full back مدافع پوششی
advocated وکیل مدافع
advocate وکیل مدافع
the champion of liberty مدافع ازادی
backs مدافع خط میدان
self defensive مدافع خود
proctor وکیل مدافع
positioned موضعگیری مدافع موضعگیری مدافع
barristers وکیل مدافع
barrister وکیل مدافع
back مدافع خط میدان
lineman مدافع یامهاجم روی خط
counselor رایزن وکیل مدافع
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
linemen مدافع یامهاجم روی خط
free safety مدافع در منطقه ضعف
attorney نمایندگی وکیل مدافع
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
counselors رایزن وکیل مدافع
counsellors رایزن وکیل مدافع
counsellor رایزن وکیل مدافع
chicken fight سد کردن پی در پی راه مدافع
slotback مدافع پشت شکاف
line backer مدافع پشتیبان خط تجمع
contestants مسابقه دهنده مدافع
signal caller مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
contestant مسابقه دهنده مدافع
scambler مدافع مامور مانوربالا
defending shampion مدافع عنوان قهرمانی
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
squeezed سد کردن مدافع حریف با دونفر
wing threequarter هریک از دو مدافع کنار زمین
wicketkeeper توپگیر مدافع میلههای کریکت
squeezes سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeeze سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezing سد کردن مدافع حریف با دونفر
blocker مدافع روی تور والیبال
bait the hole گول زدن مدافع حریف
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
shortstop موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
cutoff block سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
flare پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
flares پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
median میانی
center back بک میانی
centrical میانی
centric میانی
center land خط میانی
medium میانی
mediums میانی
innermost میانی
medial میانی
mediating میانی
mediates میانی
mediated میانی
mediate میانی
mesail میانی
mesal میانی
mesial میانی
mesne میانی
inmost میانی
midline خط میانی
middle deck پل میانی
go backdoor جاگیری در پشت مدافع برای دریافت پاس
cross kick ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
strong safety مدافع ایمنی در سمت قوی خط تهاجم حریف
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
pass cut روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
defenceman مدافع منطقه دفاعی غیر ازدروازه بان
drop-out ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
dropouts ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
submarines مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
drop-outs ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
submarine مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
halfback بازیگرخط میانی
i.f. فرکانس میانی
mid flap فلپ میانی
interband باند میانی
intermediate band باند میانی
mesencephalon مغز میانی
interconnection اتصال میانی
halfback بازیگر میانی
middle ear گوش میانی
drop keel تیغه میانی
midsection قطعه میانی
middle part قسمت میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
middle fraction پاره میانی
middles میانی وسطی
middle fraction جزء میانی
middle میانی وسطی
meddle میانی وسطی
meddled میانی وسطی
intermediate fuse فیوز میانی
intermediate image تصویر میانی
intermediate layer لایه میانی
intermediate link حلقه میانی
intermediate office مرکز میانی
intermediate oscillation نوسان میانی
intermediate phase فاز میانی
interphase فاز میانی
intermediate plate صفحه میانی
intermediate points جهات میانی
intermediate zone ناحیه ی میانی
intermediate frequency tank circuit فرکانس میانی
intermediate anneal التهاب میانی
intermediate terminal ترمینال میانی
intermediate contact کنتاکت میانی
intermediate distribution frame مقسم میانی
intermediate field میدان میانی
intermediate frequency فرکانس میانی
median income درامد میانی
meddles میانی وسطی
lower boom تیرک میانی
lower boom بوم میانی
intermediate transmitter فرستنده میانی
neutral conductor سیم میانی
median سکوی میانی
intermediate طبقه میانی
midpoint نقطه میانی
intermediate عضو میانی
midpoints نقطه میانی
center circle دایره میانی
central strip نوار میانی
tympanum گوش میانی
tun dish throught پاتیل میانی
midfield line خط میانی زمین
center line خط میانی زمین
center section بال میانی
hogging تنش میانی
middle layer قشر میانی
neutral wire سیم میانی
central reserve سکوی میانی
dorsomedial پشتی- میانی
center stripe خط میانی زمین
buffer حافظه میانی
ridge rope سیم میانی
cut splice پیوند میانی
mid میانی وسطی
mid- میانی وسطی
center wing بال میانی
blitzing حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
foot sweep پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
medial layer لایه میانی [پزشکی]
intercedes پادر میانی کردن
interceded پادر میانی کردن
media پوشش میانی سرخرگ
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
middle lintel in window وادار میانی پنجره
intercede پادر میانی کردن
midpoint rule قاعده نقطه میانی
intermediate transformer مبدل یا ترانسفورماتور میانی
centered نقط ه میانی چیزی
centers نقط ه میانی چیزی
centred نقط ه میانی چیزی
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
third ventricle بطن میانی مغز
middle منطقه میانی زمین
steering wheel hub قسمت میانی غربالک
loom قسمت میانی پارو
vermis قطعه میانی مخچه
centre نقط ه میانی چیزی
loomed قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com