English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
gauging rod میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
Other Matches
measuring technique متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
instrument for absolute measurement دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
measurment سنجش اندازه
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
anthropometry مبحث سنجش و اندازه گیری بدن انسان
assays عیار گرفتن سنجش
assay عیار گرفتن سنجش
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
acres برای سنجش زمین
calipers پرگار برای سنجش
acre برای سنجش زمین
magneto ohmmeter میگر برای سنجش مقاومت
distillery کارخانه یا محل تقطیر رسومات
distilleries کارخانه یا محل تقطیر رسومات
california tests of personality ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
software mointor برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
admeasure اندازه گرفتن
span اندازه گرفتن
spans اندازه گرفتن
spanning اندازه گرفتن
gauges اندازه گرفتن
spanned اندازه گرفتن
to take the gauge of اندازه گرفتن
fathoms اندازه گرفتن
fathomed اندازه گرفتن
dimensions اندازه گرفتن
gauge اندازه گرفتن
fathoming اندازه گرفتن
gauged اندازه گرفتن
mete :اندازه گرفتن
fathom اندازه گرفتن
dimension اندازه گرفتن
caliper اندازه گرفتن
measure اندازه گرفتن
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
tachistoscope دستگاه تصویرافکنی سریع برای سنجش حافظه وتوجه
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
accurate to size دقت در اندازه گرفتن
measure بحر اندازه گرفتن
united nations high commissioner مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
measure بخش یاب اندازه گرفتن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
to assume horrifying proportions اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume alarming proportions اندازه هولناک به خود گرفتن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
tack weld وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
cetane rating اشل عددی برای سنجش میزان بهسوزی سوختهای موتورهای دیزل
fly casting مسابقه پرتاب طعمه مصنوعی بدون قلاب برای سنجش دقت
calibrate قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
ablegate مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
scalar توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
ppi gauge معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
viscosimeter وسیلهای برای اندازه گیری ویسکوزیته
to fit a dress on somebody جامه ای را برای کسی اندازه کردن
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
chains زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
chain زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
densitometer وسیلهای برای اندازه گیری دانسیته اپتیکی
component efficiency میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
bodies نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
body نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
decibel واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
engineering units واحدهای اندازه گیری بکارگرفته شده برای یک متغیرپردازشی
decibels واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
tape line تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
capacitance bridge نوعی وسیله اندازه گیری خنثی برای فرفیت
area اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
areas اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
hygrograph دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
lips واحد اندازه گیری سرعت برای کامپیوترهای نسل پنجم
skiascope اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه
theodolite دوربین اپتیکی برای اندازه گیری زوایای قائم یا افقی
theodolites دوربین اپتیکی برای اندازه گیری زوایای قائم یا افقی
batch اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batches اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
grey scale سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
caliper نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
compensator ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
calliper نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
perspective روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
perspectives روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
enlist برای سربازی گرفتن
enlists برای سربازی گرفتن
enlisting برای سربازی گرفتن
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
extra cover پوشش اضافی برای بل گرفتن
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
resolving power اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
bottoming reamer وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
telescope وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
gig نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
to hog <idiom> بی پروا برای خود گرفتن [اصطلاح]
gigs نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
telescopes وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
copy protect یچ برای جلوگیری از کپی گرفتن از یک دیسک
moves مانوور برای گرفتن نفر جلو
moved مانوور برای گرفتن نفر جلو
move مانوور برای گرفتن نفر جلو
bass bug حشره برای گرفتن ماهی خاردار
To have design on someone . To malign someone . برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
prize fight جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
tampion توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
burdended فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
carries گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
cp دستور UNIX برای کپی گرفتن از فایل
carry گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carrying گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
greats امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
blitz حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
shut out <idiom> مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
floated ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
disable دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disabling دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
float ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
disables دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
blitzes حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
dead letter box فایلی برای گرفتن پیامهای غیر قابل ارسال
bid بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bids بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
dummies کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
dummy کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
description زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
z scale نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
descriptions زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
decoying طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoy طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
provisor کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
decoys طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
aligned ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
align ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
little go نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
decoyed طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
noises توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
pass pattern مسیر منحنی که گیرنده پاس برای گرفتن توپ طی میکند
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
barns واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
barn واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
ATC مجوز ناشر نرم افزار به کاربر برای گرفتن چندین کپی از برنامه
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
lassitude بی میلی
disapprobation بی میلی
grudged بی میلی
indisposition بی میلی
grudge بی میلی
reluctance بی میلی
indispositions بی میلی
reluctancy بی میلی
dismays بی میلی
dismaying بی میلی
dismayed بی میلی
indisposedness بی میلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com