Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
English
Persian
feeble
ناتوان عاجز
feebler
ناتوان عاجز
feeblest
ناتوان عاجز
Search result with all words
gruel
عاجز کردن ناتوان کردن
Other Matches
unfit
<adj.>
عاجز
incapable
عاجز
unable
عاجز
impuissant
عاجز
incapacious
عاجز
septum
عاجز
impotent
<adj.>
عاجز
inable
<adj.>
عاجز
incapable
<adj.>
عاجز
incapacitated
<adj.>
عاجز
incompetent
<adj.>
عاجز
Stop pushing!
عاجز نکنید !
importune
عاجز کردن
lame
عاجز شدن
importuned
عاجز کردن
importuning
عاجز کردن
importunes
عاجز کردن
cripples
عاجز لنگ کردن
determinants
تصمیم گیرنده عاجز
determinant
تصمیم گیرنده عاجز
cripple
عاجز لنگ کردن
crippled
عاجز لنگ کردن
crippling
عاجز لنگ کردن
besets
بستوه اوردن عاجز کردن
trigger-happy
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
trigger happy
عاجز از کنترل خود در اثرشادی
beset
بستوه اوردن عاجز کردن
importunate
عاجز کننده سماجت امیز
with one's back to the walking
درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
hog tie
عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
impotent
<adj.>
ناتوان
asthenic
ناتوان
unable
ناتوان
handicapped
ناتوان
infirm
ناتوان
incompetent
<adj.>
ناتوان
unfit
<adj.>
ناتوان
incapacitated
<adj.>
ناتوان
inable
<adj.>
ناتوان
disabled
ناتوان
incapable
<adj.>
ناتوان
impuissant
ناتوان
invalids
ناتوان
invalid
ناتوان
incapable
ناتوان
impotent
ناتوان اکار
debilitant
ناتوان کننده
irretentive
ناتوان در نگاهداری
disenable
ناتوان کردن
debilitative
ناتوان کننده
weakling
ناتوان بی بنیه
weaklings
ناتوان بی بنیه
debilitation
ناتوان سازی
debilitate
ناتوان کردن
disable
ناتوان کردن
decayed
که ناتوان میشود
decaying
که ناتوان میشود
decays
که ناتوان میشود
disabling
ناتوان ساختن
invalid
ناتوان کردن
disabling
ناتوان کردن
invalids
ناتوان کردن
disables
ناتوان ساختن
disables
ناتوان کردن
disable
ناتوان ساختن
decay
که ناتوان میشود
sickly
ناتوان رنجور
invalidates
ناتوان کردن
invalidated
ناتوان کردن
invalidate
ناتوان کردن
sickliest
ناتوان رنجور
sicklier
ناتوان رنجور
disables
ناتوان ساختن از کارانداختن
stalling torque
گشتاور پیچشی ناتوان
disable
ناتوان ساختن از کارانداختن
interrupting
ناتوان کردن وقفه
enervate
ناتوان کردن بی اثرکردن
interrupts
ناتوان کردن وقفه
disable pulse
تپش ناتوان ساز
disabling
ناتوان ساختن از کارانداختن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
interrupt
ناتوان کردن وقفه
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
disarms
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarmed
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarm
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
cycle stealing
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
flummoxing
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummox
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummoxes
گیج کردن درجواب عاجز کردن
flummoxed
گیج کردن درجواب عاجز کردن
disable
عاجز کردن زله کردن
harass
عاجز کردن اذیت کردن
confound
گیج کردن عاجز کردن
disables
عاجز کردن زله کردن
hagride
ناراحت کردن عاجز کردن
confounds
گیج کردن عاجز کردن
disabling
عاجز کردن زله کردن
harasses
عاجز کردن اذیت کردن
interrupt
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com