English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
heraldry نجباوعلائم نجابت خانوادگی نشان نجابت خانوادگی
Other Matches
emblazon بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
blazonry علامت یانشان نجابت خانوادگی
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
emblazonry نشان خانوادگی
blazon نشان خانوادگی
scutcheon سپر سپرحاوی نشان خانوادگی
gentlewomanliness نجابت
chastity نجابت
gentrice نجابت
decency نجابت
nobility نجابت
kalokazzthia نجابت
gentleness نجابت
gentilesse نجابت
nobleness نجابت
gentlemanliness نجابت
ennoblement نجابت
ingenuousness اصالت نجابت
gentility شرافت نجابت
honor نجابت تشریفات
civility نجابت ورفتار خوب تربیت
wellborn نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
domestic خانوادگی
familial خانوادگی
surnames نام خانوادگی
domestic problem مساله خانوادگی
removed فاصله خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
family industry صنعت خانوادگی
family asset دارائی خانوادگی
nobility اصالت خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
family allowances مقرری خانوادگی
homophyly شباهت خانوادگی
patronymic نام خانوادگی
family name اسم خانوادگی
family name نام خانوادگی
family names نام خانوادگی
household system نظام خانوادگی
family names اسم خانوادگی
surname نام خانوادگی
washerwoman زن رختشوی خانوادگی
clannishness هواداری خانوادگی
domestically بطور خانوادگی و اهلی
coat armour زره ونشانهای خانوادگی
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
vendetta دشمنی خونی خانوادگی
vendettas دشمنی خونی خانوادگی
majordomo متصدی امور خانوادگی
tied down <idiom> مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
maiden names نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
maiden name نام خانوادگی زن پیش ازشوهرکردن
heraldry ایین وتشریفات نشانهای خانوادگی
hestia الهه اجاق خانوادگی وشهرها
highbred دارای تربیت یانجابت خانوادگی
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
blood feud کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
hatchment صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
initialling نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialing نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialed نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initialled نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initials نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
attribute نشان
attributes نشان
attributing نشان
tracked نشان
track نشان
gong [British E] نشان
insignia نشان
symptoms نشان
printless بی نشان
symptom نشان
signaled نشان
banner نشان
banners نشان
brand نشان
signal نشان
branding نشان
brands نشان
refrigerent تب نشان
refrigeratory تب نشان
signalled نشان
savorŠetc نشان
badges نشان
ensigns نشان
ensign نشان
impress نشان
impressed نشان
benchmarks نشان
benchmark نشان
vexillum نشان
impresses نشان
untitled بی نشان
badge نشان
target نشان
targeted نشان
targeting نشان
targets نشان
traceless بی نشان
targetted نشان
targetting نشان
trackless بی نشان
impressing نشان
symbol نشان
traced نشان
traces نشان
plaques نشان
plaque نشان
tracts نشان
tract نشان
shew نشان
trace نشان
indication نشان
medals نشان
emblem نشان
emblems نشان
mark نشان
marks نشان
icon نشان
icons نشان
ikons نشان
presage نشان
presaged نشان
presages نشان
hallmarks نشان
hallmark نشان
presaging نشان
medal نشان
tracks نشان
cicatrice نشان
chalk نشان
stamp نشان
chalked نشان
hash mark خط نشان
indicium نشان
show نشان
indice نشان
showed نشان
shows نشان
bench mark نشان
insigne نشان
chalks نشان
slurring نشان
cicatricial نشان
vestiges نشان
vestige نشان
vestigial نشان
cicatricle نشان
stamps نشان
caret نشان
grammalogue نشان
slurs نشان
tallies نشان
tallied نشان
token نشان
scores نشان
scored نشان
chalking نشان
score نشان
awards نشان
awarding نشان
awarded نشان
award نشان
unmarked بی نشان
tokens نشان
tallied خط نشان
tally خط نشان
tallying خط نشان
slur نشان
tally نشان
tallies خط نشان
slurred نشان
ear mark نشان
tallying نشان
suspension ribbon لنت نشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com