English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
Other Matches
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
to start شروع کردن به دویدن
to break into a run شروع کردن به دویدن
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
bot Begining-Of-Tape علامت شروع مکان صبط اطلاعات روی نوار مغناطیسی
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
left shift تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
peeks فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
displacement اختلاف مکان تغییر مکان
moves کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
move کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
start off شروع کردن شروع شدن
nearness نزدیکی
copulating نزدیکی
copulates نزدیکی
intimity نزدیکی
sexual intercourse نزدیکی
copulated نزدیکی
around در نزدیکی
togetherness نزدیکی
proximity نزدیکی
closeness نزدیکی
copulate نزدیکی
propinquity نزدیکی
nearby در نزدیکی
neiggourhood نزدیکی
nighness نزدیکی
contiguity نزدیکی
affinities نزدیکی
approximation نزدیکی
approximations نزدیکی
imminence نزدیکی
accession نزدیکی
affinity نزدیکی
vicinity نزدیکی
adjacence or cency نزدیکی
appulse نزدیکی
inwarness نزدیکی
adduction نزدیکی
vicinage نزدیکی
vichywater نزدیکی
adjacency نزدیکی مجاورت
offing دران نزدیکی ها
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
adjacence نزدیکی مجاورت
nodality نزدیکی به گره
verge نزدیکی حدود
verges نزدیکی حدود
therabout در همان نزدیکی
going on نزدیکی تماس
proximity of blood خویشی نزدیکی
hereabout درهمین نزدیکی ها
kinder نزدیکی تشابه
sexual intercourse of doubful nature نزدیکی به شبهه
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
hang about در نزدیکی منتظر بودن
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
To have sexual intercourse with a woman . با زنی نزدیکی کردن
abutment بست دیوار نزدیکی
sexual intercourse مواقعه نزدیکی جنسی
in with <idiom> دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
imminence نزدیکی مشرف بودن
rapprochement نزدیکی تمایل بدوستی
imminency نزدیکی مشرف بودن
migration نقل مکان نقل مکان کردن
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
Is there a ... nearby? آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
Heris شهر هریس در نزدیکی تبریز
The gas station is nearby . پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
initiation شروع کار شروع
raced دویدن
to run through دویدن
Running <adj.> دویدن
runs دویدن
races دویدن
run دویدن
race دویدن
double دویدن
doubled دویدن
doubled up دویدن
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
scuttles بسرعت دویدن
scuttling بسرعت دویدن
jogging اهسته دویدن
leaps جستن دویدن
leaped جستن دویدن
tracks مسابقه دویدن
cursorial مستعد دویدن
scuttle بسرعت دویدن
jog اهسته دویدن
winder دویدن سریع
track مسابقه دویدن
re-run دوباره دویدن
tracked مسابقه دویدن
re-running دوباره دویدن
jogged اهسته دویدن
re-runs دوباره دویدن
scuttled بسرعت دویدن
runout محوطه دویدن
re-ran دوباره دویدن
roil دنبال هم دویدن
to bolt با سرعت دویدن
footrace مسابقه دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
running with the ball با توپ دویدن
trig تر وتمیز دویدن
leap جستن دویدن
outruns در دویدن جلوافتادن
outrun در دویدن جلوافتادن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
outrunning در دویدن جلوافتادن
jogs اهسته دویدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machines نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machined نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
run way محوطه دویدن هواپیما
base running دویدن بسوی پایگاه
outkick تندتر از رقیب دویدن
rerun عمل دوباره دویدن
sprints با حداکثر سرعت دویدن
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
jog دویدن بصورت یورتمه
long wind طاقت زیاد دویدن
dinger دویدن به پایگاه اصلی
jogging دویدن بصورت یورتمه
circling دویدن در مسیر منحنی
circles دویدن در مسیر منحنی
circle دویدن در مسیر منحنی
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
jogged دویدن بصورت یورتمه
sprint با حداکثر سرعت دویدن
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
circled دویدن در مسیر منحنی
jogs دویدن بصورت یورتمه
aclinic line خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
ground game روش استفاده از مانور دویدن
roll out دویدن هواپیما روی باند
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
esturm مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
estrus مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
leg bye امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
sites مکان
there ان مکان
stabilisers مکان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com