Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
object symptoms
نشانههای پیدا یا بیرون نما
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
reduced cues
نشانههای مخفف
leading marks
نشانههای هدایت
directory markers
نشانههای دایرکتوری
return
نشانههای انتهای خط
returned
نشانههای انتهای خط
returning
نشانههای انتهای خط
returns
نشانههای انتهای خط
wiring symbols
نشانههای سیمکشی
withdrawal symptoms
نشانههای ترک دارو
symptomatology
علم شناسایی نشانههای بیماری
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
ECMA
استاندارد نشانههای برای رسم فلوچارت
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
operation
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
flow diagram
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
flowchart
نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
spoons
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
desktop
در یک GUI فضای کاری که نمایش گرافیک از میز کار واقعی ای با نشانههای تلفن
groups
نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
spooning
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
group
نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
stencil
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
tactile
صفحه کلیدی که حاوی نشانههای مخصصوص برای انتخاب کلید باشد مثل ایجاد صدا
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowline
خط وطی که نشانههای فلوچارت را بهم وصل میکند تا جهت جریان در فلوچارت را نشان میدهد
tabulation
نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
upper case
حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
wimp
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimps
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
a rare bird
کم پیدا
indiscernible able
نا پیدا
phenomenal
پیدا
in a good light
پیدا
phenomenally
پیدا
axiomatical
پیدا
visibility
پیدا
prosilient
پیدا
apparent
پیدا
visible
پیدا
smell out
با بو پیدا کردن
detect
پیدا کردن
spottable
پیدا کردنی
open roof
بام پیدا
gain
پیدا کردن
scholastic agent
شاگرد پیدا کن
pin point
پیدا کردن
raise its head
پیدا شدن
gains
پیدا کردن
track
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
trover
چیز پیدا ده
gained
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
exposures
پیدا شدن
to search out
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
exposure
پیدا شدن
to pick up
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
find
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
average
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
finder
پیدا کننده
turn up
<idiom>
پیدا شدن
averaging
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
pvogenous
از چرک پیدا شده
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to take a ply
تمایل پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
to think out
با فکر پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
show up
<idiom>
سر و کله اش پیدا می شود
hade
تمایل پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
new discovered
تازه پیدا شده
converge
تقارت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
get at able
یافتنی پیدا کردنی
decline
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
he looks malice
ازسیمای او پیدا است
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
declining
شیب پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
It showed on his face.
از صورتش پیدا بود
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
trove
چیز پیدا شده
shield
حفاظ پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
primigenial
نخست پیدا شده
demonetize
تنزل پیدا کردن
escrow
اجرایی پیدا میکند
equation of payments
قاعده پیدا کردن
Fetch a doctor at once.
زود یک دکتر پیدا کن بیاور
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
Help me find my keys.
کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
if he has found it
اگر ان را پیدا کرده باشد
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
The mountain peak is not in sight.
قله کوه پیدا نیست
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
self born
پیدا شده در نفس انسان
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
pot luck
هرچه دردیگ پیدا شود
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
neptunian
ازاب پیدا شده نپتونی
respiring
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
respires
امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com