English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
to sight gun نشان کردن اسلحه
Other Matches
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
ranging تنظیم کردن اسلحه
hold up با اسلحه سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
to decommission weapons اسلحه ها را غیردایر کردن
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
cant اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
sights نشان کردن
ear mark نشان کردن
to draw a beads on نشان کردن
sight نشان کردن
to take a نشان کردن
symbolising نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
weapons اسلحه
unarmed بی اسلحه
armless بی اسلحه
weapon اسلحه
bare handed بی اسلحه
trace رد یابی کردن نشان
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
traced رد یابی کردن نشان
to impress on the mind خاطر نشان کردن
to have a shy at باسنگ نشان کردن
to aim ones gun at باتفنگ نشان کردن
to imprint on the mind خاطر نشان کردن
stamp on the mind خاطر نشان کردن
asterisks با ستاره نشان کردن
asterisk با ستاره نشان کردن
inlaying گوهر نشان کردن
dagger خنجر نشان کردن
inlays گوهر نشان کردن
inlay گوهر نشان کردن
traces رد یابی کردن نشان
daggers خنجر نشان کردن
point خاطر نشان کردن
shooting iron اسلحه گرم
armourer اسلحه ساز
armorer اسلحه ساز
armouries اسلحه قوزخانه
armouries اسلحه خانه
arm اسلحه گرم
d. armour اسلحه دفاع
side arms اسلحه کمری
maximum range بردنهایی اسلحه
heavy armed سنگین اسلحه
arm of precision اسلحه دقیق
antiaircraft اسلحه ضد هوایی
holster جلد اسلحه
holsters جلد اسلحه
armory اسلحه خانه
single shot اسلحه تک تیر
armoury اسلحه قوزخانه
side arm اسلحه کمری
weaponary مربوط به اسلحه
thumbed شستی اسلحه
safety lock ضامن اسلحه
firearm اسلحه گرم
thumbing شستی اسلحه
thumbs شستی اسلحه
repeating firearm اسلحه خودکار
firearms اسلحه گرم
ordnance اسلحه ومهمات
weapon اسلحه حربه
misfire گیرکردن اسلحه
thumb شستی اسلحه
stoppage گیر در اسلحه
triggers ماشه اسلحه
stoppages گیر در اسلحه
weapons اسلحه حربه
triggered ماشه اسلحه
misfires گیرکردن اسلحه
misfired گیرکردن اسلحه
pieces اسلحه گرم
Elaborate اسلحه بزرگ
piece اسلحه گرم
armoury اسلحه خانه
trigger ماشه اسلحه
cold steel اسلحه سرد
fire arms اسلحه ی گرم
light armed سبک اسلحه
weaponry اسلحه سازی
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
display نشان دادن ابراز کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
displaying نشان دادن ابراز کردن
displays نشان دادن ابراز کردن
to set out نشان دادن تعیین کردن
represents بیان کردن نشان دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
represented بیان کردن نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
represent بیان کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
suspension ribbon لنت اویزان کردن نشان
sight دید زدن نشان کردن
sights دید زدن نشان کردن
project فاهر کردن نشان دادن
markings نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
marking نشان دار سازی نشان
chamber خزانه فشنگ در اسلحه
magazine مخزن خشاب اسلحه
muzzles دهانه لوله اسلحه
muzzled دهانه لوله اسلحه
velite سرباز سبک اسلحه
popper اسلحه صدا دار
magazines مخزن خشاب اسلحه
poppers اسلحه صدا دار
biathlon اسکی صحرانوردی با اسلحه
muzzling دهانه لوله اسلحه
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
gunrunner قاچاقچی اسلحه و مهمات
lift fire زیادکردن برد اسلحه
cleaning rod سمبه نظافت اسلحه
to decommission weapons اسلحه ها را از کار انداختن
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
missile اسلحه پرتاب کردنی
missiles اسلحه پرتاب کردنی
stock دسته ابزار و اسلحه
ordnance مربوط به اسلحه و مهمات
chambers خزانه فشنگ در اسلحه
muzzle دهانه لوله اسلحه
armory کارخانهء اسلحه سازی
armorer نگهبان اسلحه زراد
light infantry پیاده سبک اسلحه
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
stamps نشان دار کردن کلیشه زدن
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
feature نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrates نشان دادن تظاهر به عمل کردن
features نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrating نشان دادن تظاهر به عمل کردن
featuring نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
brazenly بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazen بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
simulates تقلید نشان دادن وانمود کردن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
damaskeen ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
belies خیانت کردن به عوضی نشان دادن
stamp نشان دار کردن کلیشه زدن
belied خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrated نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulating تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulate تقلید نشان دادن وانمود کردن
to give publicity to بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
belie خیانت کردن به عوضی نشان دادن
clanging صدای بهم خوردن اسلحه
bores قطر داخلی لوله اسلحه
shooting position حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
To drow ( pull ) a gun on some one . بروی کسی اسلحه کشیدن
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
bore قطر داخلی لوله اسلحه
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
freeing کمی محدودیت نوع اسلحه
clangs صدای بهم خوردن اسلحه
clanged صدای بهم خوردن اسلحه
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
clang صدای بهم خوردن اسلحه
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
caliber قطر داخلی لوله اسلحه
light horse سوار نظام سبک اسلحه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com