English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
scabbing نفوذ بسکها درداخل دیواره هدف
Other Matches
cone of dispersion مخروط پراکندگی بسکها
thereinto درداخل ان در جزء ان
campaigning مسافرت درداخل کشور
campaigned مسافرت درداخل کشور
campaigns مسافرت درداخل کشور
campaign مسافرت درداخل کشور
upcountry درداخل یا درون کشور
nonboresafe بدون ضامن درداخل لوله
in- :پیشوندبمعنی درداخل وبسوی ونه
in :پیشوندبمعنی درداخل وبسوی ونه
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
endoparasite انگلهایی که درداخل بدن زندگی میکنند
popeye در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
water sky لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
walls دیواره
rim دیواره
bulkheads دیواره
wall دیواره
embankment دیواره
embankments دیواره
bulkhead دیواره
echal دیواره
septum دیواره
rims دیواره
cliff دیواره
parapets دیواره
cliffs دیواره
bulwarks دیواره سد
bulwark دیواره سد
partitions دیواره
partition دیواره
parapet دیواره
escarpments دیواره
dissepiment دیواره
curtains دیواره
barrier دیواره
causey دیواره
barriers دیواره
escarpment دیواره
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
arch-facade دیواره ی مشبکی
snow fence دیواره برفگیر
sausage dam دیواره تورسنگی
bulwark دیواره محافظ
bulwarks دیواره محافظ
cordon سرپوش دیواره
wing wall دیواره جانبی
training wall دیواره راهنما
guide wall دیواره راهنما
parapet محجر دیواره
parapets محجر دیواره
collision bulkhead دیواره نشکن
approach wall دیواره ورودی
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
banch wall دیواره محافظ
banch wall دیواره پشتیبان
bank genesis پیدایش دیواره
basket dam دیواره سبدی
bulkheads تیغه دیواره
groyne سد یا دیواره ساحلی
bulkhead تیغه دیواره
insulated wall دیواره عایق
hatch coaming دیواره دور دریچه
bank effect اثر دیواره کانال
bullword دیواره روی پل کشتی
levee دیواره ساحلی رودخانه
perforated cutoff دیواره نیمه تراوا
ice foot دیواره یخ درنواحی شمال
choir-wall [دیواره ی جداکننده جایگاه]
positive cut off دیواره اب بند کامل
heels پاشنه پی دیواره حائل یا سد
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
coaming دیواره دور دریچه ها
heel پاشنه پی دیواره حائل یا سد
petard خرج تخریب دیواره و پایه پل
padeye حلقه ثابت دیواره پل ناو
gunwale لبه بالایی دیواره قایق
bulkheads دیواره عمودی روی قایق
phlebitic وابسته به اماس دیواره ورید
bulkhead دیواره عمودی روی قایق
tambour دیواره متحرک چوبی ساختن
fireback دیواره عقبی کوره یابخاری
ice-foot [دیواره یخ در کنار نواحی شمالی]
partitives وابسته به تیغه یا دیواره یاتفکیک
partitive وابسته به تیغه یا دیواره یاتفکیک
kickback دیواره فاصله بین دو مسیربولینگ
kickbacks دیواره فاصله بین دو مسیربولینگ
uncased well چاهی که دیواره جدار ان پوشش نشده باشد
lined well چاهی که دیواره ان با سنگ پوشش شده باشد
toes ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
scabbing بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
clogged ink jet nozzles اشکالی که در یک چاپگر پرتاب مرکبی پیش می اید و مربوط به زمانی است که مرکب باهوا تماس پیدا کرده و خشک میشود که در اینصورت درداخل و اطراف دهانک جمع شده و باعث مسدود شدن سیستم میشود
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
integral tank تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
crinkum دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
crankle دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crankum دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
Crinkle دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
choire-enclosure [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
three cushion billiards بیلیارد فرانسوی با ضربه به 2 گوی دیگر بعد از تماس با3 دیواره میز
choir-screen [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
vapor pressure فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
imposing presence نفوذ
toehold نفوذ کم
toeholds نفوذ کم
influences نفوذ
propulsion نفوذ
infiltration نفوذ
influencing نفوذ
osmosis نفوذ
influx نفوذ
influxes نفوذ
interventions نفوذ
ascendance نفوذ
intervention نفوذ
authority نفوذ
barrier penetration نفوذ در سد
break through نفوذ
diffusion نفوذ
leading نفوذ
grand dame زن با نفوذ
influence نفوذ
influenced نفوذ
dominance نفوذ
hank نفوذ
seepage نفوذ
penetrated نفوذ
watertight ضد نفوذ اب
leakages نفوذ
leakage نفوذ
forcing نفوذ
pervasion نفوذ
forces نفوذ
permeation نفوذ
prestige نفوذ
hanks نفوذ
penetrate نفوذ
penetration نفوذ
prevalence نفوذ
penetrates نفوذ
impermeable ضد نفوذ اب
percolation line خط نفوذ
intrusion نفوذ
intrusions نفوذ
force نفوذ
percolation نفوذ
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
social influence نفوذ اجتماعی
transpiration خروج نفوذ
permeability نفوذ پذیری
penetration point درجه نفوذ
transudation نفوذ رسوخ
trenchancy نفوذ شکاف
vacation monthes long نفوذ دوررس
personal influence نفوذ شخصی
penetrability قابلیت نفوذ
play on/upon (something) <idiom> نفوذ کردن
penetract نفوذ کردن
operation of contract نفوذ قرارداد
penetrance نفوذ پذیری
pornocracy نفوذ جنده ها
penetration factor ضریب نفوذ
sphere of influence منطقه نفوذ
shell proof ضد نفوذ گلوله
molecular effusion نفوذ مولکولی
deep percolation نفوذ عمیق
influentially از روی نفوذ
permselectivity نفوذ گزینی
permselective نفوذ گزین
imperviousness نفوذ ناپذیری
permeance نفوذ پذیری
impenetrate نفوذ کردن در
impenetrability نفوذ ناپذیری
permeability curve خم نفوذ پذیری
pervasivenness قوه نفوذ
pervious نفوذ پذیر
penetrability نفوذ پذیری
deliberate breaching نفوذ با فرصت
depth of penetration عمق نفوذ
seepage area منطقه نفوذ
market penetration نفوذ به بازار
seep in نفوذ کردن
percolation head ارتفاع نفوذ
interpenetrate نفوذ کردن در
interpenetrate در هم نفوذ کردن
interchange diffusion نفوذ تعویضی
prepotency نفوذ بسیار
weighty سنجیده با نفوذ
permeable نفوذ پذیر
infiltrated نفوذ به منطقه
infiltrates نفوذ کردن
impermeable غیرقابل نفوذ
transpiring نفوذ کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com