Total search result: 204 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
intercept point |
نقطه رهگیری |
|
|
Search result with all words |
|
intercept point |
نقطه پیش بینی شده برای اجرای رهگیری هوایی |
offset point |
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود |
ti;me to go |
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری |
Other Matches |
|
state tiger |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم |
state lamb |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم |
air interception |
عمل رهگیری هوایی رهگیری کردن |
junctions |
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره |
junction |
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره |
reference point |
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر |
control point |
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور |
triple point |
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی |
foot spot |
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد |
pull up point |
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب |
bearing |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما |
picture point |
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی |
pointillism |
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری |
line of vision |
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید |
free drop |
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان |
switching |
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه |
zeros |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
zeroes |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
zero |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
mark |
هدف نقطه اغاز نقطه فرود |
approaches |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
azimuth |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر |
load point |
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن |
approached |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
approach |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
marks |
هدف نقطه اغاز نقطه فرود |
pyramid spot |
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز |
crossing points |
نقطه تقاطع نقطه تلاقی |
crossing point |
نقطه تقاطع نقطه تلاقی |
flash point |
نقطه الوگیری نقطه افروزش |
holding point |
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار |
intercept |
رهگیری کردن |
intercepts |
رهگیری کردن |
electrical interception |
رهگیری الکترونیکی |
emergency scramble |
رهگیری اضطراری |
night interception |
رهگیری شبانه |
intercepting |
رهگیری کردن |
intercepted |
رهگیری کردن |
roll in point |
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما |
air intercept |
رهگیری کننده هوایی |
controlled interception |
رهگیری کنترل شده |
altitude intercept |
رهگیری در ارتفاع بالا |
close control |
رهگیری به روش کنترل نزدیک |
close controlled |
رهگیری بروش کنترل نزدیک |
interceptor controller |
پست کنترل و رهگیری با هواپیماهای رهگیر |
steady |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
steadying |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
steadied |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
steadiest |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
merged |
باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی |
steadies |
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی |
in the dark |
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست |
punctuation mark |
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری |
litter relay point |
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین |
punctuation marks |
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری |
intercepting search |
کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری |
interception |
رهگیری هوایی جلوگیری از ورودهواپیماهای دشمن استراق سمع |
sauntering |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
mach no |
سرعت لازم را به دست اوردم یا نیاوردم در رهگیری هوایی |
saunter |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
sauntered |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
saunters |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
what luck |
در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود |
music |
در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است |
punch |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
punched |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
skip it |
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف |
many |
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی |
salvos |
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم |
punches |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
initial vector |
مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری |
point to point network |
شبکه نقطه به نقطه |
point-to-point connection |
اتصال نقطه به نقطه |
pointillism |
نقاشی نقطه نقطه |
middleman |
دستگاههای فرکانس خیلی بالا یا فوق العاده زیادمخصوص رهگیری هوایی |
squawk flash |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روشن کنید |
stop squawk |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید |
collision course interception |
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن |
middlemen |
دستگاههای فرکانس خیلی بالا یا فوق العاده زیادمخصوص رهگیری هوایی |
whats' up |
در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است |
popeye |
در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است |
spoofer |
در رهگیری هوایی یعنی دشمن از وسایل فریب الکترونیکی یا تاکتیکی استفاده میکند |
orbiting |
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید |
wells |
در رهگیری هوایی یعنی جنگ افزارهای یاد شده خوب کارمی کنند |
squawking |
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان |
well |
در رهگیری هوایی یعنی جنگ افزارهای یاد شده خوب کارمی کنند |
spitting |
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم |
break up point |
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی |
resumed |
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید |
squawk may day |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید |
pogo |
در رهگیری هوایی یعنی چانل مخابراتی را که بعد از این کلمه اعلام می کنم بگیرید |
squawk low |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید |
resumes |
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید |
squawk mike |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید |
stern attack |
در رهگیری هوایی تکی که هواپیمای تک کننده با زاویه 54 درجه یا بیشتر به هدف انجام میدهد |
squawk |
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید |
resume |
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید |
resuming |
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید |
squawked |
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید |
squawks |
در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید |
what state |
در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید |
holding |
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید |
purple |
در رهگیری هوایی یعنی یکان یا هواپیمای تعیین شده مشکوک به حمل جنگ افزاراتمی است |
judy |
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم |
state chicken |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم |
stranger |
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است |
pan |
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم |
pans |
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم |
pan- |
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم |
lies |
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها |
lie |
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها |
lied |
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها |
tally ho |
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است |
pancake |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
visual interceptor |
هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند |
scrambled |
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن |
scrambling |
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن |
scramble |
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن |
day fighter |
هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه |
scrambles |
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن |
pancakes |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
pounce |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pounced |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
i stay |
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود |
pouncing |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pounces |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
broadcast controlled air interception |
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند |
beam attack |
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود |
tracked |
در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . " |
steer |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
tracks |
در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . " |
steered |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
track |
در رهگیری هوایی یعنی " به نظر من هواپیمای دشمن روی مسیری است که داده شده است . " |
steers |
در رهگیری هوایی و پشتیبانی مستقیم هوایی یعنی گرای مغناطیسی داده شده را ببندید تا به من برسید |
speckle |
نقطه نقطه یا خال خال کردن |
polkadot |
طرح نقطه نقطه خال خال |
pigeons |
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است |
pigeon |
در رهگیری هوایی یعنی اینکه گرای مغناطیسی و مسافت پایگاه هوایی از هواپیما این قدر است |
interceptors |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
interceptor |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
lazy |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
laziest |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
lazier |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
dotting |
نقطه |
dotty |
نقطه نقطه |
tittle |
نقطه |
two dots one dash line |
خط دو نقطه یک خط |
ellipsis |
سه نقطه [...] |
dot |
نقطه |
prick |
نقطه |
pricked |
نقطه |
punctulate |
نقطه نقطه |
punctation |
نقطه |
punctate |
نقطه نقطه |
punchation |
نقطه |
point to point line |
خط نقطه به نقطه |
point to point |
نقطه به نقطه |
ice point |
نقطه یخ |
stpular |
نقطه نقطه |
punctum |
نقطه |
speckle |
نقطه |
neel point |
نقطه نل |
pricking |
نقطه |
pricks |
نقطه |
speck |
نقطه |
specks |
نقطه |
point |
نقطه |
spotter |
نقطه نقطه |
ice melting point |
نقطه یخ |
spots |
نقطه |
spot |
نقطه |
jotted |
نقطه |
periods |
نقطه |
full stop |
نقطه |
jot |
نقطه |
jots |
نقطه |
full stops |
نقطه |
period |
نقطه |
point of symmetry |
نقطه تقارن |
point of support |
نقطه اتکا |
point of sight |
نقطه دید |
critical point |
نقطه بحرانی |
point of regard |
نقطه دید |
point of loading |
نقطه بارگیری |
symmetry point |
نقطه تقارن |
cold spot |
نقطه سرماگیر |
pour point |
نقطه سیلان |
pour point |
نقطه ریزش |
compensation point |
نقطه موازنه |
post equivalence point |
پس از نقطه هم ارزی |
turning point |
نقطه برگشت |
turning point |
نقطه چرخش |
point plotting |
رسم نقطه |
point of weld |
نقطه جوش |
congealing point |
نقطه انجماد |
setting point |
نقطه انجماد |
fusing point |
نقطه ذوب |
point of fracture |
نقطه شکست |
dead spot |
نقطه خنثی |
death point |
نقطه مرگ |