Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
coax
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxed
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxes
نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxing
نوازش کردن چرب زبانی کردن
Other Matches
fondle
نوازش کردن
babies
نوازش کردن
snoozle
نوازش کردن
snogging
نوازش کردن
cuddling
نوازش کردن
fondled
نوازش کردن
fondles
نوازش کردن
pat
نوازش کردن
pats
نوازش کردن
patted
نوازش کردن
patting
نوازش کردن
to pay one's addresses
نوازش کردن
cuddled
نوازش کردن
snogs
نوازش کردن
cuddles
نوازش کردن
dandle
نوازش کردن
baby
نوازش کردن
stroked
نوازش کردن
strokes
نوازش کردن
stroking
نوازش کردن
cuddle
نوازش کردن
stroke
نوازش کردن
fondling
نوازش کردن
snog
نوازش کردن
snogged
نوازش کردن
blandish
نوازش کردن چاپلوسی کردن
coddling
نازپرورده کردن نوازش کردن
coddles
نازپرورده کردن نوازش کردن
coddled
نازپرورده کردن نوازش کردن
coddle
نازپرورده کردن نوازش کردن
paddled
بادست نوازش کردن
paddle
بادست نوازش کردن
pet
معشوقه نوازش کردن
pets
معشوقه نوازش کردن
petted
معشوقه نوازش کردن
paddles
بادست نوازش کردن
paddling
بادست نوازش کردن
to be making
[with sb.]
[American E]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be petting
[with sb.]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be snogging with sb.
[British E]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be cuddling
[with sb.]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be smooching with sb
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be smooching
[with sb.]
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to be canoodling
بوسیدن و نوازش کردن
[با کسی]
to fling d.
بد زبانی کردن
to nuncupate a will
زبانی وصیت کردن
spiel
چرب زبانی کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
to schmooze somebody
برای کسی چرب زبانی کردن
to butter somebody up
برای کسی چرب زبانی کردن
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
ldl
یک ماوراء زبانی که زبانی را شرح میدهد
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
blandishment
نوازش
cuddly
نوازش کن
caress
نوازش
caressing
نوازش
caressingly
با نوازش
patting
نوازش
pat
نوازش
pats
نوازش
caresses
نوازش
endeariogly
با نوازش
caressed
نوازش
patted
نوازش
fondler
نوازش کننده
blandisher
نوازش کننده
condescending
نوازش کننده
smoochy
نوازش کننده
caresser
نوازش کننده
petting
نوازش جنسی
caressive
نوازش امیز
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
lingual
زبانی
vivas voce
زبانی
by word of mouth
زبانی
nuncupatory
زبانی
linguistic
زبانی
linguistically
زبانی
monnolingual
یک زبانی
oral
زبانی
glossal
زبانی
monolingual
یک زبانی
orals
زبانی
verbal
زبانی
lip deep
زبانی
linguiform
زبانی
abusiveness
بد زبانی
viva voce
زبانی
by parol
زبانی
glottic
زبانی
by word of mounth
زبانی
nuncupative
زبانی
orally
زبانی
trilingual
سه زبانی
bilingual
دو زبانی
vivas voce
زبانی شفاها`
spiel
چرب زبانی
vocabular
زبانی شفاهی
volubility
چرب زبانی
aphthongia
لالی زبانی
chattiness
بلبل زبانی
zubenelgenubi
زبانی جنوبی
bradyglossia
کندگویی زبانی
glossopharyngeal
زبانی حلقی
polyglot
چند زبانی
unction
چرب زبانی
lingulate
زبانی شکل
professed love
دوستی زبانی
sublingual
زیر زبانی
dumb language
زبان بی زبانی
lapsus linguae
لغزش زبانی
polyglots
چند زبانی
nuncupate
زبانی گفتن
knowledge of a language
دانستن زبانی
to fix a language
زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
glibness
چرب و نرم تر زبانی
glibly
ازروی چرب زبانی
grammatical error
اشتباه دستور زبانی
lingual letters or linguals
حروف زبانی یا ذولقی
flippancy
بی ملاحظگی چرب زبانی
tongu praxia
کنش پریشی زبانی
acclamation
اخذ رای زبانی
glossopharyngeal nerve
عصب زبانی- حلقی
lispling
تکلم نوک زبانی
nervus glossopharyngeus
عصب زبانی- حلقی
lingual
حرف زبانی یا ذو لفی
abusive
بد زبانی تجاوز به عصمت
Pied Piper
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
rabble-rouser
نی نواز
[با نوازش مردم را تلسم می کند]
[اصطلاح مجازی]
hard sell
فروشندگی باچرب زبانی وفشار
retrolingual
واقع در پشت زبان پس زبانی
lard
ارایش دادن چرب زبانی
illinois test of psycholinguistic
ازمون تواناییهای زبانی- روانی ایلینوی
to translate something
[from/into a language]
برگرداندن
[نوشتنی]
چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
naturals
زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
catechetical
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
lingua
زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
natural
زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
metalanguage
زبانی که یک زبان برنامه نویسی را شرح میدهد
diachronic
تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
The Pied Piper of Hamelin
نی نواز هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
vdl
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
The Pied Piper of Hamelin
فلوت زن رنگارنگ هاملن
[با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
transliteration
نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
native
زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
natives
زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com