Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
ager
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
Other Matches
appraisal
ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
scale up
افزایش به نسبت ثابت
engine
ماشین بخار
steamer
ماشین بخار
steam engine
ماشین بخار
steamers
ماشین بخار
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
multiplier
وسیله افزایش ماشین حساب
adjective colour
زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
increased
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
non condensing
ماشین بخاری که بخار کارکرده رابجای اینکه تبدیل به اب کند بهوامی فرستد
stator
قسمت ثابت ماشین یامولد
fixed center turret lathe
ماشین تراش با مرکز ثابت
stator
جزء ثابت در هر ماشین گردنده
bakkie
نوعی ماشین
fixed assets
درائیهای ثابت مانند ساختمان و ماشین الات
letter quality printing
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
optimize
کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
acrade game
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
zeroize
تنظیم وسایل رمز یک ماشین رمز روی یک وضعیت ثابت
fugal
وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
precipitation of moisture
انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
anticlastic
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
archaism
قدمت
ancientness
قدمت
What does he look like?
او
[مرد]
چه شکلی به نظر می آید؟
[شکل ظاهری]
primordiality
قدمت بسیار
oldness
قدمت پیری
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
blessing in disguise
<idiom>
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking
افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
antiquity
روزگار باستان قدمت
antiquities
روزگار باستان قدمت
time honored
مورد احترام بعلت قدمت
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
flexowriter
علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
steam
بخار کردن
steaming
بخار کردن
steamed
بخار کردن
steams
بخار کردن
dendrochronology
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
reeks
بخار ازدهان خارج کردن
reeked
بخار ازدهان خارج کردن
reeking
بخار ازدهان خارج کردن
reek
بخار ازدهان خارج کردن
gem-set rug
قالچه جواهر نشان
[بیشتر در هند رواج داشته و قدمت آن به بیش از صد سال می رسد.]
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
intensifies
افزایش دادن تشدید کردن
intensify
افزایش دادن تشدید کردن
intensifying
افزایش دادن تشدید کردن
intensified
افزایش دادن تشدید کردن
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
freed
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
freeing
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
frees
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
rig the market
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
fire bee
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
establishing
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establishes
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
proves
ثابت کردن
pinning
ثابت کردن
to let the saw dust out of
را ثابت کردن
prove
ثابت کردن
fix
ثابت کردن
prover
ثابت کردن
to make out
ثابت کردن
demonstrating
ثابت کردن
demonstrated
ثابت کردن
pin
ثابت کردن
pinned
ثابت کردن
stabilises
ثابت کردن
demonstrate
ثابت کردن
proved
ثابت کردن
true
ثابت کردن
stabilising
ثابت کردن
truer
ثابت کردن
fixes
ثابت کردن
demonstrates
ثابت کردن
truest
ثابت کردن
clinch
ثابت کردن
stabilizes
ثابت کردن
evidence
ثابت کردن
fixations
ثابت کردن
stabilize
ثابت کردن
clinched
ثابت کردن
to bring home
ثابت کردن
stabilised
ثابت کردن
stabilized
ثابت کردن
clinches
ثابت کردن
fixation
ثابت کردن
clinching
ثابت کردن
rug condition
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
to make a point
نکتهای را ثابت کردن
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
destabilize
غیر ثابت کردن
to prove with reasons
با دلیل ثابت کردن
stable
ثابت کردن استوارشدن
reason
با دلیل ثابت کردن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
reasons
با دلیل ثابت کردن
stables
ثابت کردن استوارشدن
evidence
ثابت کردن سند
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
bittersweet
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
stabilised
استوار کردن ثابت شدن
stabilising
استوار کردن ثابت شدن
stabilises
استوار کردن ثابت شدن
stabilize
استوار کردن ثابت شدن
stabilized
استوار کردن ثابت شدن
stabilizes
استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter
کذب موضوعی را ثابت کردن
evidence
شاهد باگواهی ثابت کردن
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operates
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
sheet down
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
immobilised
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
cage
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilize
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
cages
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilizes
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
print
ماشین کردن
type write
ماشین کردن
printed
ماشین کردن
prints
ماشین کردن
attaches
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertain
ثابت کردن معین کردن
ascertains
ثابت کردن معین کردن
attach
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertaining
ثابت کردن معین کردن
attaching
مونتاژ کردن ثابت کردن
posit
ثابت کردن فرض کردن
ascertained
ثابت کردن معین کردن
offset knots
گره نامتقارن
[گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
crackback
نوعی سد کردن غیرمجاز
type write
ماشین نویسی کردن
to type in quadruplicate
چهارنسخه ماشین کردن
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
wind up
<idiom>
سفت کردن فنر ماشین
bulldozing
روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozes
روی ماشین بولدوزکار کردن
blenders
ماشین مخصوص مخلوط کردن
bulldozed
روی ماشین بولدوزکار کردن
blender
ماشین مخصوص مخلوط کردن
bulldoze
روی ماشین بولدوزکار کردن
hit the road
<idiom>
ترک کردن (معمولابرای ماشین)
fragment
[فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com