English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
Other Matches
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
hitched نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitching نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
receivers دریافت کننده
getter دریافت کننده
payees دریافت کننده
recipient دریافت کننده
payee دریافت کننده
recipients دریافت کننده
receiver دریافت کننده
outed دریافت کننده سرویس
payee دریافت کننده پول
consignee دریافت کننده محموله
payee دریافت کننده وجه
payees دریافت کننده پول
payees دریافت کننده وجه
out دریافت کننده سرویس
out- دریافت کننده سرویس
hand out حریف دریافت کننده سرویس
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
cut block سدکردن دریافت کننده توپ باپشت پا
flat pass پاس به دریافت کننده درمنطقه بالا
hitches کامل کردن پاس به دریافت کننده
suicide pass پاس به دریافت کننده از پشت سرش
hitched کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitching کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch کامل کردن پاس به دریافت کننده
broadcasts شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
broadcast شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
quick out نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
answering زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
primary reciever دریافت کننده توپ که هدف اصلی پاس است
answered زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answers زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
flooded بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
doa شرح محصولی که به هنگام دریافت از سازنده یا تهیه کننده کار نمیکند
callable bond نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
DSR سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
checked حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
air cooled oil cooler نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
to run through دویدن
Running <adj.> دویدن
races دویدن
runs دویدن
doubled up دویدن
raced دویدن
doubled دویدن
race دویدن
double دویدن
run دویدن
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
scuttles بسرعت دویدن
scuttled بسرعت دویدن
jog اهسته دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
trig تر وتمیز دویدن
footrace مسابقه دویدن
outrunning در دویدن جلوافتادن
winder دویدن سریع
jogging اهسته دویدن
re-ran دوباره دویدن
re-run دوباره دویدن
re-running دوباره دویدن
outruns در دویدن جلوافتادن
jogs اهسته دویدن
re-runs دوباره دویدن
leaps جستن دویدن
cursorial مستعد دویدن
runout محوطه دویدن
to bolt با سرعت دویدن
roil دنبال هم دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
track مسابقه دویدن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
tracked مسابقه دویدن
tracks مسابقه دویدن
running with the ball با توپ دویدن
scuttle بسرعت دویدن
leap جستن دویدن
leaped جستن دویدن
jogged اهسته دویدن
scuttling بسرعت دویدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
long wind طاقت زیاد دویدن
jog دویدن بصورت یورتمه
circled دویدن در مسیر منحنی
sprints با حداکثر سرعت دویدن
to break into a run شروع کردن به دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
circles دویدن در مسیر منحنی
rerun عمل دوباره دویدن
circling دویدن در مسیر منحنی
outkick تندتر از رقیب دویدن
jogged دویدن بصورت یورتمه
base running دویدن بسوی پایگاه
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
circle دویدن در مسیر منحنی
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
dinger دویدن به پایگاه اصلی
run way محوطه دویدن هواپیما
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
to start شروع کردن به دویدن
jogs دویدن بصورت یورتمه
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
jogging دویدن بصورت یورتمه
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
roll out دویدن هواپیما روی باند
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
ground game روش استفاده از مانور دویدن
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
leg bye امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
sensing دریافت
sentience دریافت
apprehension دریافت
apprehensions دریافت
synecdoche هم دریافت
percipience دریافت
comprehension دریافت
transmission/reception of messages دریافت
comprehensions دریافت
delivery دریافت
apperception دریافت
receipts دریافت
collection دریافت
discernment دریافت
receipt دریافت
deliveries دریافت
collections دریافت
inception دریافت
receptions دریافت
reception دریافت
receiving دریافت
mental perception دریافت
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
recovers دریافت کردن
come into <idiom> دریافت کردن
collecting main شبکه دریافت
receives دریافت کردن
receivers متصدی دریافت
collecting of the current دریافت جریان
catcher's side سمت دریافت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com