English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rhumbatron نوع متداول محفظه تشدید
Other Matches
resonating cavity محفظه تشدید
helmzhold resonator محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
crankcase upper half قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
generals متداول
quite the thing متداول
in vogue متداول
in fashion متداول
general متداول
prevalent متداول
standard متداول
standards متداول
ordinary متداول
conventional متداول
demotic متداول
vogue متداول
up to date متداول
usual متداول
enchorial متداول
up-to-date متداول
a la mode متداول
received متداول
unwritten law رسم متداول
rulings حکمرانی متداول
prevailing عمومی متداول
old-fashioned غیر متداول
in line <idiom> با محدودیت متداول
tradition روایت متداول
outed غیر متداول
out- غیر متداول
out غیر متداول
epidemical عام متداول
bookish غیر متداول
out of fashion غیر متداول
current معاصر متداول
currents معاصر متداول
to grow up متداول شدن
style سبک متداول
styled سبک متداول
ruling حکمرانی متداول
styles سبک متداول
styling سبک متداول
styled میله متداول شدن
dressy متداول لباس دوست
styles میله متداول شدن
styling میله متداول شدن
uncommonly غیر متداول غیرمعمول
grow rife فراوان یا متداول شدن
style میله متداول شدن
uncommon غیر متداول غیرمعمول
mean square deviation میزان انحراف متداول
dressiest متداول لباس دوست
dressier متداول لباس دوست
resonanse تشدید
aggravation تشدید
exasperation تشدید
resonances تشدید
intensification تشدید
contravention تشدید
exacerbation تشدید
resonance تشدید
once famous belief عقیدهای که یک وقت متداول بود
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
common business oreinted language زبان با گرایش متداول تجاری
raunchiest پست تر از استاندارد یا میزان متداول
raunchy پست تر از استاندارد یا میزان متداول
raunchier پست تر از استاندارد یا میزان متداول
tenser تشدید یافتن
tickler پیچک تشدید
magnetic resonance تشدید مغناطیسی
escalated تشدید کردن
escalate تشدید کردن
supercharge دستگاه تشدید
escalates تشدید کردن
enhancement factor ضریب تشدید
escalating تشدید کردن
impact factor ضریب تشدید
divine legislation تشدید مجازات
ingravescence افزایش تشدید
tensing تشدید یافتن
tensest تشدید یافتن
tenses تشدید یافتن
aggravative مایه تشدید
tensed تشدید یافتن
tense تشدید یافتن
agravation of punishment تشدید مجازات
resonant تشدید شده
resonance تشدید صدا
resonances تشدید صدا
accent تاکید تشدید
intensifies تشدید کردن
intensified تشدید کردن
resonating تشدید کردن
resonates تشدید کردن
resonate تشدید کردن
accents تاکید تشدید
accenting تاکید تشدید
accented تاکید تشدید
intensify تشدید کردن
resonated تشدید کردن
intensifying تشدید کردن
microfiches سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
microfiche سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
partial enhancement factor ضریب تشدید جزئی
optical resonator تشدید کننده نوری
exacerbating تشدید کردن برانگیختن
exacerbates تشدید کردن برانگیختن
exacerbated تشدید کردن برانگیختن
n.m.r تشدید مغناطیسی هسته
exacerbate تشدید کردن برانگیختن
aggravation مایه تشدید جرم
intensify افزایش دادن تشدید کردن
electron spin resonance [ESR] تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
cynergy پدیده تشدید یا تخفیف اثر
intensified افزایش دادن تشدید کردن
synergy پدیده تشدید یا تخفیف اثر
intensifies افزایش دادن تشدید کردن
intensifying افزایش دادن تشدید کردن
Electron paramagnetic resonance [EPR] تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
lacuna محفظه
containers محفظه
incasement محفظه
guard assembly محفظه
envelope محفظه
envelopes محفظه
container محفظه
enclosure محفظه
enclosures محفظه
housing محفظه
chambers محفظه
cavity محفظه
cavities محفظه
encasement محفظه
chamber محفظه
propriety قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
combustion chamber محفظه احتراق
combustor محفظه احتراق
cases فرف محفظه
computer enclosure محفظه کامپیوتر
circular cell محفظه گرد
case فرف محفظه
shields محفظه سپرشدن
system unit محفظه سیستم
starting chamber محفظه استارت
gas chamber محفظه باروت
primer pouch محفظه چاشنی
gas chambers محفظه باروت
ootheca محفظه تخم
oil pan محفظه کارتر
mould cavity محفظه قالب
intake chamber محفظه ورودی
shield محفظه سپرشدن
combustion area محفظه احتراق
card cage محفظه کارت
incubators محفظه رشد
breech محفظه کولاس
potpourris محفظه عطر
air chamber محفظه هوا
pinches پایه محفظه
potpourri محفظه عطر
breech recess محفظه کولاس
pinch پایه محفظه
breech ring محفظه کولاس
incubator محفظه رشد
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
verism رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
gasholders محفظه نگاهداری گاز
canister محفظه گلوله افشان
hoppers محفظه خوراک دستگاه
reliquaries محفظه عتیقه باقیمانده
hopper محفظه خوراک دستگاه
gas chambers محفظه اعدام با گاز
acoustical sound enclosure محفظه عایق صوتی
to tip something into a container [British E] چیزی را در محفظه ای ریختن
canisters محفظه گلوله افشان
reliquary محفظه عتیقه باقیمانده
low pressure casing محفظه ی فشار ضعیف
caisson [محفظه یا صندوق زیرآبی]
gas port محفظه عبور گاز
floppy disk case محفظه فلاپی دیسک
gasholder محفظه نگاهداری گاز
crankcase محفظه میل لنگ
breech chamber محفظه خرج انفجار
carter محفظه میل لنگ
chamber furnace کوره محفظه دار
disk unit enclosure محفظه واحد دیسک
gas chamber محفظه اعدام با گاز
reaction chamber محفظه فعل و انفعال
schwa حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
shwa حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
cannular محفظه احتراق حلقوی شکل
cavity سوراخ حفره یا محفظه قالب
houses قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
housed قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
burner cans محفظه احتراق موتورهای توربینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com