English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
subadult نیمه بالغ
Other Matches
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
full grown بالغ
full-grown بالغ
adults بالغ
grown-up بالغ
grown-ups بالغ
passing بالغ بر
adolescent بالغ
adolescents بالغ
adult بالغ
of mature age بالغ
matures بالغ
major بالغ
marriageable بالغ
immature نا بالغ
of age بالغ
mature بالغ
majoring بالغ
majored بالغ
fullest بالغ رسیده
to attain on's majority بالغ شدن
to foot up بالغ شدن
to figure out بالغ شدن
Mt بالغ شدن
maturate بالغ شدن
full-fledged بالغ رسیده
soar بالغ شدن بر
full بالغ رسیده
attaining one's majority بالغ شدن
bloomer شخص بالغ
come of age بالغ شدن
ripest بالغ چیدنی
riper بالغ چیدنی
ripe بالغ چیدنی
to come of age بالغ شدن
Mts بالغ شدن
grow up بالغ شدن
grown up بالغ و رشید
soars بالغ شدن بر
soared بالغ شدن بر
full fledged بالغ رسیده
to grow up بالغ شدن
to run up to بالغ شدن بر
exceeded بالغ شدن بر
exceed بالغ شدن بر
mounts بالغ شدن بر
numbers بالغ شدن بر
exceeds بالغ شدن بر
matures بالغ شدن
mature بالغ شدن
mount بالغ شدن بر
number بالغ شدن بر
amounts بالغ شدن رسیدن
amount بالغ شدن رسیدن
amounted بالغ شدن رسیدن
averaged رویهمرفته بالغ شدن
average رویهمرفته بالغ شدن
maturely بطور کامل یا بالغ
averaging رویهمرفته بالغ شدن
goslings شخص نا بالغ وخام
amounting بالغ شدن رسیدن
gosling شخص نا بالغ وخام
averages رویهمرفته بالغ شدن
the students t. 00 شاگردان به 004تن بالغ میشود
to tal بالغ شدن بر جمع زدن
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
The losses run into hundreds of thousands. خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
spermatozoon یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
girly غیر بالغ خام وبچه گانه
to run to a quantity [to run into a sum] بر مبلغی [مقداری] بالغ شدن [یا بودن]
the students total 00 شماره شاگردابه 004تن بالغ میشود
spermatozoa یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
gamete سلول جنسی بالغ قابل تکثیر انگل مالاریا
The book runs to nearly 600 pages. این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
mid- نیمه
mid نیمه
semis نیمه
half deck نیمه پل
stiffish نیمه شق
semi نیمه
in noon of night در نیمه شب
moiety نیمه
division line خط نیمه
midnight نیمه شب
part way نیمه
semilog نیمه لگاریتمی
semiconscious نیمه بیهوش
semicrystalline نیمه متبلور
aileron نیمه لچکی
semiconscious نیمه اگاه
dwarf wall دیوار نیمه
semi mechanization نیمه مکانیزه
semicolonial نیمه مستعمره
semicolonialism نیمه مستعمراتی
semi literate نیمه نویسا
semiconscious نیمه هوشیار
semicolonial نیمه ازاد
semi independent نیمه مستقل
semi conductor نیمه هادی
semicivilized نیمه متمدن
semicinductor نیمه رسانا
semicinductor نیمه هادی
quasi private نیمه خصوصی
preconscious نیمه هشیار
half-bat آجر نیمه
partially sighted نیمه بینا
partially hearing نیمه شنوا
partial fixing نیمه گیرداری
nocturn عبادت نیمه شب
middle watch نگهبانی نیمه شب
midyear نیمه سال
midwatch پاس نیمه شب
megrim درد نیمه سر
quasi public نیمه دولتی
quasi public نیمه عمومی
quasi commercial نیمه بازرگانی
quasi concave نیمه مقعر
half-column نیمه ستون
semiautomatic نیمه خودکار
semiarid نیمه خشک
semiarboreal نیمه درختی
semiaquatic نیمه ابزی
semi trailer نیمه یدک
semipro نیمه حرفهای
semi official نیمه رسمی
second half نیمه دوم
quasi convex نیمه محدب
semi skilled نیمه ماهر
semiliquid نیمه مایع
semiterrestrial نیمه خاکی
semisynthetic نیمه ترکیبی
semisynthetic نیمه مصنوعی
semisolid نیمه جامد
semiskilled نیمه ماهر
semirigid نیمه سخت
semi-precious نیمه گرانبها
sub-tropical نیمه حاره
underemployed نیمه کار
semireligious نیمه مذهبی
semipublic نیمه همگانی
semiprivate نیمه خصوصی
semitranslucent نیمه کدر
semitranslucent نیمه شفاف
semitransparent نیمه شفاف
half-timbered نیمه چوبی
semi-conscious نیمه هشیار
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-conscious در حال نیمه غش
subsaline نیمه شور
subovate نیمه بیضی
subfossil نیمه سنگواره
semi-final نیمه نهایی
semi-precious نیمه بهادار
subacute نیمه حاد
solid state نیمه هادی
shaly clay رس نیمه بلوری
semivitrified نیمه شیشهای
semipermeable نیمه تراوا
semipermanent نیمه جاودان
semifixed نیمه ثابت
aileron نیمه سنتوری
semifinal نیمه نهایی
semierect نیمه قائم
semierect نیمه ایستاده
semidomesticated نیمه اهلی
semidome نیمه گنبد
semidivine نیمه خدا
semidivine نیمه الهی
semidetached نیمه مجزا
semitropic نیمه گرمسیری
semifluid نیمه ابکی
semiformal نیمه رسمی
semiparasitic نیمه انگلی
semiopaque نیمه کدر
semiopaque نیمه شفاف
semimobile نیمه متحرک
semilustrous نیمه درخشنده
semilogarithmic نیمه لگاریتمی
semilate نیمه دیررس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com